پاچه
فارسی به انگلیسی
(sheep's) trotters
فارسی به عربی
ساق , قدم
مترادف و متضاد
پا، دامنه، فوت، قدم، پاچه، هجای شعری
پا، قسمت، پایه، بخش، ساق پا، ساق، مرحله، پاچه، ران
پاچه، اسب یورتمه رو، یورتمه ران، شخص چابک و پرکار
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - پای کوچک پای خرد. ۲ - از زانو تا سر پنج. پاکراع پایچه. ۳ - از زانو تا سر سم پای گوسفند و گاو پاچ. گاو پاچ. گوسفند . ۴ - خوراکی که از پاچه درست کنند . ۵- یکی از دو پای شلوار . ۶- لب. پایینی شلوار . یا پاچ. کسی را گرفتن . بی جهت کسی را آزردن بی مقدمه کسی را مورد عتاب قرار دادن . یا کیک در پاچه ( پاژه ) افکندن.مضطرب و ناراحت کردن کسی را
پای از زانو تا بسر پنجه کراع
پای از زانو تا بسر پنجه کراع
فرهنگ معین
(چِ ) (اِمصغ . ) ۱ - ساق پا. ۲ - از زانو تا سر سم پای گوسفند و گاو. ۳ - خوراکی که از دست و پای گوسفند درست کنند. ۴ - یکی از دو لنگة شلوار. ۵ - لبة پایینی شلوار. ، ~ کسی را گرفتن بی جهت کسی را آزار دادن .
لغت نامه دهخدا
پاچه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مصغر ) ( از: پا، رِجل + چه ، ادات تصغیر ) پای از زانو تا بسرپنجه. کُراع. پایچه. ( مهذب الاسماء ). || پای خرد :
زهر دارد در درون در پاچه مار
گرچه دارد از برون نقش و نگار.
بسان پاچه گاوی که از موی
برون آرد ورا شاگرد رَوّاس.
بامدادان چو ترید کدک و پاچه زنند
میبرند از پی آن کله و کیپا در کار.
کفچه کفچه بر ترید شیردان خواهم فشاند.
از پاچه ٔازار من امروز خلق را
بوی وزارت آید و هستم بزرگوار.
رموز پاچه تنبان چه دانند.
- پاچه کسی را گرفتن ؛ گزیدن سگ و جز آن پاچه کسی را. بی مقدمه و آگاهی کسی را مورد عتاب یا آزار قرار دادن.
ترکیب ها:
- پاچه گیر. پاچه ورمالیده. دست پاچه. کوتاه پاچه. رجوع به این ترکیب ها شود.
زهر دارد در درون در پاچه مار
گرچه دارد از برون نقش و نگار.
شیخ بهائی ( نان و حلوا چ سنگی ص 17 )
|| قسمت سفلای پای گوسفند و گاو که از زانو شروع و بسر سُم ختم شود. ساق گوسفند و گاو و مانند آن. ساق : ساق البقر؛ پاچه گاو. ( ریاض الادویة ) : بسان پاچه گاوی که از موی
برون آرد ورا شاگرد رَوّاس.
سوزنی.
|| طعامی که از پاچه گوسفند سازند : بامدادان چو ترید کدک و پاچه زنند
میبرند از پی آن کله و کیپا در کار.
بسحاق اطعمه.
روغنی کز پاچه گرد آورد پیر کله پزکفچه کفچه بر ترید شیردان خواهم فشاند.
بسحاق اطعمه.
|| یکی از دو پای شلوار : از پاچه ٔازار من امروز خلق را
بوی وزارت آید و هستم بزرگوار.
سوزنی.
چو نشناسند پا را زآستین هم رموز پاچه تنبان چه دانند.
نظام قاری ( دیوان البسه ).
|| لبه تحتانی شلوار.- پاچه کسی را گرفتن ؛ گزیدن سگ و جز آن پاچه کسی را. بی مقدمه و آگاهی کسی را مورد عتاب یا آزار قرار دادن.
ترکیب ها:
- پاچه گیر. پاچه ورمالیده. دست پاچه. کوتاه پاچه. رجوع به این ترکیب ها شود.
فرهنگ عمید
۱. (زیست شناسی ) پای انسان یا گوسفند از زانو تا کف پا.
۲. پای پخته شدۀ گوسفند، بز، یا گاو که لزج و مولد خون است و برای اشخاص کم بنیه، لاغر، و مبتلایان به امراض ریه نافع است.
۳. قسمت پایین شلوار.
۲. پای پخته شدۀ گوسفند، بز، یا گاو که لزج و مولد خون است و برای اشخاص کم بنیه، لاغر، و مبتلایان به امراض ریه نافع است.
۳. قسمت پایین شلوار.
گویش مازنی
/paachche/ پا - بخش پایینی شلوار ۳پاچه ی شلوار
۱پا ۲بخش پایینی شلوار ۳پاچه ی شلوار
واژه نامه بختیاریکا
دَرِپا؛ زیر دست
پیشنهاد کاربران
پا چه ( کوچک )
پای کوچک
اشاره به اندام تناسلی دارد.
پای کوچک
اشاره به اندام تناسلی دارد.
کلمات دیگر: