مترادف محسن : شاهنده، صالح، نیکوکار
محسن
مترادف محسن : شاهنده، صالح، نیکوکار
فارسی به انگلیسی
beneficent
benefactor
عربی به فارسی
صاحب خير , ولينعمت , نيکوکار , باني خير , واقف
کريم , نيکخواه , خيرانديش
فرهنگ اسم ها
معنی: تحسین شده، نیکو کردار، از نام های پروردگار، ( در قدیم ) نیکوکار، احسان کننده، از نام ها و صفات خداوند، ( اَعلام ) ) نام فرزند علی ابن ابی طالب ( ع )، ) نام فرزند امام هفتم شیعیان امام موسی الکاظم ( ع )، از نامهای خداوند
(تلفظ: mohsen) (عربی) (در قدیم) نیکوکار ، احسان کننده ؛ از نامها و صفات خداوند ؛ (در اعلام) نام فرزند علی ابن ابی طالب (ع) ، نام فرزند امام هفتم شیعیان امام موسی الکاظم (ع) .
مترادف و متضاد
صفت شاهنده، صالح، نیکوکار
شاهنده، صالح، نیکوکار
فرهنگ فارسی
نیکویی کننده، نیکوکار
( اسم ) ۱ - نیکو ساخته زینت داده . ۲ - تحسین شده .
از رجال دوره مشروطه بود
فرهنگ معین
(مُ سَ ) [ ع . ] (اِمف . ) احسان شده . ج . محسنین .
(مُ حَ سَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - نیکوساخته ، زینت داده . ۲ - تحسین شده .
(مُ س ) [ ع . ] (اِفا.) نیکوکار.
(مُ سَ) [ ع . ] (اِمف .) احسان شده . ج . محسنین .
(مُ حَ سَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - نیکوساخته ، زینت داده . 2 - تحسین شده .
لغت نامه دهخدا
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) رجوع به فیض کاشانی ملامحسن شود.
محسن. [ م ُ ح َس ْ س َ] ( ع ص ) تحسین شده. آراسته شده. نیکوشده. || وجه محسن ، روی خوب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
محسن. [ م َ س َ ] ( ع اِ ) واحد محاسن. یکی محاسن. یعنی جای خوب و نیکو از بدن. ( منتهی الارب ). رجوع به محاسن شود.
محسن. [ م ُ س ِ ] ( ع ص ) نیکی کننده. ( منتهی الارب ). آنکه نیکی و احسان میکند. ( ناظم الاطباء ). نیکوکار. احسان کننده. نیکوکردار. مقابل مسی :
عالم و عادل تر اهل وجود
محسن و مکرم تر ابنای جود.
که کنی با محسن خود تو جدال.
پیام بنده نعمت شناس شکرگزار.
محسن. [ م ُ س ِ ] ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
محسن. [ م ُ س ِ ] ( اِخ ) رجوع به فیض کاشانی ملامحسن شود.
محسن. [م ُ س ِ ] ( اِخ ) رجوع به قاضی نوخی علی بن محسن شود.
محسن. [ م ُ ح َس ْ س ِ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن هلال بن زهرون الصابئی بن اسحاق ، مکنی به ابوعلی. پدر هلال بن المحسن صائبی ادیب مشهور است. مردی ادیب و دانشمند بود و ازمحضر استادانی چون ابوسعید سیرافی ، ابوعلی فارسی ، ابوعبیداﷲ مرزبانی بهره برد و در هشتم ماه محرم 401 هَ. ق. به کیش پدرش ( دین صائبی ) درگذشت و او را به مناسبت خال سرخ رنگی که به صورت داشت «صاحب الشامه » می خواندند. از بین فرزندان او غیر از هلال که از پدر مرتبه ای بلندتر داشته است میتوان ابوسعید سنان و ابوالعلاء صاعد را نام برد. ابوسعید در حیات پدر درگذشت. ( از معجم الادباء چ مصر ج 17 ص 81 ). رجوع به تتمه صوان الحکمه ص 7 و عیون الانباء و ریحانةالادب ج 2 ص 415 شود.
محسن. [ م ُ ح َس ْ س ِ ] ( اِخ ) ابن ابوالحسن علی بن محمدبن الفرات ( پدرش وزیر مقتدر خلیفه بود به سال 296 هَ. ق. ). مردی قسی و ظالم و بدکردار و به خبیث بن طیب معروف بود و به اتهام قرمطی بودن بقتل رسید. ( از خاندان نوبختی مرحوم اقبال ص 99، 100، 219، 223، 224 ).
محسن . [م ُ س ِ ] (اِخ ) رجوع به قاضی نوخی علی بن محسن شود.
محسن . [ م َ س َ ] (ع اِ) واحد محاسن . یکی محاسن . یعنی جای خوب و نیکو از بدن . (منتهی الارب ). رجوع به محاسن شود.
محسن . [ م ُ ح َس ْ س َ] (ع ص ) تحسین شده . آراسته شده . نیکوشده . || وجه محسن ، روی خوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
محسن . [ م ُ ح َس ْ س ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن هلال بن زهرون الصابئی بن اسحاق ، مکنی به ابوعلی . پدر هلال بن المحسن صائبی ادیب مشهور است . مردی ادیب و دانشمند بود و ازمحضر استادانی چون ابوسعید سیرافی ، ابوعلی فارسی ، ابوعبیداﷲ مرزبانی بهره برد و در هشتم ماه محرم 401 هَ . ق . به کیش پدرش (دین صائبی ) درگذشت و او را به مناسبت خال سرخ رنگی که به صورت داشت «صاحب الشامه » می خواندند. از بین فرزندان او غیر از هلال که از پدر مرتبه ای بلندتر داشته است میتوان ابوسعید سنان و ابوالعلاء صاعد را نام برد. ابوسعید در حیات پدر درگذشت . (از معجم الادباء چ مصر ج 17 ص 81). رجوع به تتمه ٔ صوان الحکمه ص 7 و عیون الانباء و ریحانةالادب ج 2 ص 415 شود.
محسن . [ م ُ ح َس ْ س ِ ] (اِخ ) ابن ابوالحسن علی بن محمدبن الفرات (پدرش وزیر مقتدر خلیفه بود به سال 296 هَ . ق .). مردی قسی و ظالم و بدکردار و به خبیث بن طیب معروف بود و به اتهام قرمطی بودن بقتل رسید. (از خاندان نوبختی مرحوم اقبال ص 99، 100، 219، 223، 224).
محسن . [ م ُ ح َس ْ س ِ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی کَوجَک العبسی ، مکنی به ابوالقاسم ادیب و فاضل و وراق و شاعر بود و خطش که شبیه به خط طبری است معروف و مشهور می باشد. وی در سال 416هَ . ق . درگذشت . (از معجم الادباء ج 17 ص 89 چ مصر).
محسن . [ م ُ ح َس ْ س ِ ] (اِخ ) الحاکم ابوسعد محسن بن محمدبن کرامة چِشُمی بیهقی . ولادت او در رمضان 413 هَ . ق . در قریه ٔ چِشُم (از قراء بیهق ) بود و در سوم رجب 494 هَ . ق . در مکه ٔ مکرمه وفات یافت . درباره ٔ نشو و نمای محسن در خراسان اطلاعات دقیقی در دست نیست و مآخذی که درباره ٔ وی اطلاعاتی داده اند فقط به انتقال وی از خراسان به مکه اشاره کرده اند. محسن از علمای مذهب زیدیه بوده است و از نظر عقیدت کلامی معتزلی است . او راست :تنبیه الغافلین عن فضائل الطالبین . التفسیرالمبسوط. التفسیرالموجز (به زبان فارسی ). التهذیب در تفسیر قرآن که از تفاسیر بسیار ارزنده ٔ معتزلی است . عیون المسائل . رسالة ابلیس الی المجبرة. الرد علی المجبرة. جلاء الابصار فی متون الاخبار. السفینة و المنتخب فی کتب الزیدیة. رجوع به الحاکم الجشمی و منهجه فی تفسیر القرآن از دکتر عدنان زر زور و نیز تاریخ بیهق و معالم العلماء ابن شهرآشوب و الذریعة الی تصانیف الشیعة شود.
محسن . [ م ُ ح َس ْ س ِ ] (ع ص ) آراینده . || نیکوئی کننده . (از منتهی الارب ). کسی که به لیاقت کاری میکند. (ناظم الاطباء).
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) (الشریف ...) ابن حسین بن زیدبن محسن شریف حسنی . از امرای مکه به سال 1101 هَ . ق . مدت یکسال و چهار ماه امارت کرد و پس از منازعه با پسر عمش سعیدبن سعد از امارت مکه بیفتاد ودر سال 1107 هَ . ق . به امارت مدینه رسید و در حدود1115 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 838).
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) (الشریف ) ابن حسین بن حسن بن ابی نمی الثانی ، شریف حسنی از 1034 هَ . ق . تا 1037 هَ . ق . امیر مکه بود. پسر عمش احمدبن عبدالمطلب با یاری ترکان عثمانی به جنگ وی شتافت و پس از پیروزی احمد، از مکه به یمن گریخت و در صنعا درگذشت (1038 هَ . ق .). مردی شجاع و نیکوسیرت بود و شاعران زمانش در باره ٔ او اشعاری دارند. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 838).
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) (سیدمحسن محلاتی ) صدر الاشراف . متولد 1288 هَ . ق . فرزند سید حسین فخرالذاکرین از روضه خوانان محلات بود. وی ابتدا از طلاب مدرسه ٔ حاج ابوالحسن معمار اصفهانی (صنیعالملک ) بود و بعد خود را به دربار نزدیک گردانید و معلم یکی از پسران ناصرالدین شاه شد و در سال 1325 هَ . ق . داخل دادگستری گردید. در سال 1326 هَ . ق . که محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست صدر الاشراف بازپرس مشروطه خواهان زندانی در باغشاه بود. صدرالاشراف به سمت های ریاست شعبه دیوان کشور، دادستانی کل و پنج بار وزارت دادگستری و یک بار نخست وزیری ، سناتوری و ریاست مجلس سنا واستانداری خراسان رسیده است . وی در مهر ماه 1341 هَ. ش . در 94 سالگی درگذشت . (رجال بامداد ج 3 ص 203).
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) (میرزا...) متولد 21 ذیحجه 1288هَ . ق . در تهران . و از رجال دوره ٔ مشروطه بود و داماد سید عبداﷲ بهبهانی . پس از کشته شدن بهبهانی اغلب مرجوعات مردم با او بود. میرزا محسن در دوره ٔ اول مجلس از جانب طلاب تهران به عنوان وکیل به مجلس شورای ملی راه یافت (1324 هَ . ق .) و در خرداد 1296 هَ . ش . در تهران با چند تیر گلوله به توسط احسان اﷲخان و حسین لله به دستور کمیته ٔ مجازات در سن 47سالگی کشته شد و در مشهد مدفون گردید. (رجال بامداد ج 3 ص 200).
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) ابن ابوالقاسم علی بن محمدبن ... قاضی تنوخی . رجوع به ابوعلی محسن ... و یتیمةالدهر ج 2 ص 114 و تاریخ گزیده ص 810 شود.
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) ابن حسن الحسینی الاعرجی الکاظمی . از علما و فقهای شیعه است . بسیاری از محضرش استفاده برده اند. او راست : المحصول فی علم الاصول . الوافی از شرح وافیه ٔ عبداﷲ تونی و غیره . ونیز او راست : اشعاری در مراثی اهل بیت . فوت او در اوائل 1240 هَ . ق . بوده است . (روضات الجنات ص 549).
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) حاج میرزا محسن خان بن عبداللطیف طسوجی مترجم متن منثور الف الیلة ولیلة (هزار و یک شب ) از عربی به فارسی است . چون خواهر میرزا محسن خان به حباله ٔ نکاح ظل السلطان پسر بزرگ ناصرالدین شاه درآمد به این مناسبت در دستگاه ظل السلطان وارد خدمت شد و از کسوت روحانیت خارج گردید و در سایه ٔ قرابت با دربار به مقامات مختلف از جمله نایب الایالگی لرستان و بروجرد نائل آمد و به لقب مظفرالملک ملقب گشت . (تاریخ رجال بامداد ج 3 ص 213).
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم بن علی بن محمد حسینی جبل عاملی نزیل دمشق شام ملقب به امین و مشهور به سید محسن عاملی . از بزرگان علمای امامیه ، مردی متقی و محل اعتماد عرب و عجم بود. در حدود سال 1282 هَ . ق . در دیه شقرا از قراء جبل عامل متولد شد. علوم مقدماتی را در محضر فضلای جبل عامل فراگرفت . در سال 1308 هَ . ق . به نجف رفت و در مجلس درس آخوند خراسانی و شریعت اصفهانی ، حاج آقا رضاهمدانی و شیخ محمد طه و دیگر بزرگان حاضر شد. در سال 1319 هَ . ق . به دمشق مهاجرت کرد و مرجع تقلید اغلب مردم آن نواحی گردید. دارای آثار بسیار و مفید است از جمله تألیفات او کتاب اعیان الشیعه [ در رجال شیعه ] است . (از الذریعه ج 2) (ریحانة الادب ج 1 ص 185).
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) ابن قاسم بن حسن بن علی بن ابراهیم بن علی بن کامه ، ملقب به ابوسعد متوفی در 527 هَ . ق . متولد در بیهق از فرزندان امیرعلی کامه از ارکان آل بویه است . (از تاریخ بیهق ص 133).
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) ابن موسی الکاظم (ع ) فرزند امام هفتم شیعیان و او به فراهان مدفون است و به زاهد محسن مشهور می باشد. (از تاریخ گزیده ص 204).
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) ابن القائد. سومین از امراء بنی حماد الجزایر است و از 446 تا 447 هَ . ق . حکومت داشته است . (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 34).
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) ابن سید محمدبن فلاح بن هبة اﷲ. دومین کس از خاندان آل مشعشع که در 875 هَ . ق . بجای پدر نشست . مردی علم دوست بود چنانکه شمس الدین محمد استرآبادی حاشیه ٔ خود را برتجرید به نام او کرده است . رجوع به آل مشعشع شود.
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) پسر حاج میرزا علیخان امین الدوله صدراعظم مظفرالدین شاه قاجار. در 1293 هَ . ق . متولد شد. وی به القاب منشی حضور، معین الملک و امین الدوله ملقب گشت . در سال 1316 هَ . ق . که علیخان امین الدوله صدراعظم بود محسن خان وزیر گمرک و وزیر پست گردید. وی ابتدا داماد شیخ محسن خان معین الملک (مشیرالدوله ) بود بعد بر حسب امر مظفرالدین شاه دختراو را طلاق داد و با فخرالدوله خانم دختر نهم مظفرالدین شاه ازدواج نمود و در سال 1329 هَ . ش . شمسی جهان را بدرود گفت . (از تاریخ رجال بامداد ج 3 ص 200).
آتش دیدی که باشدش آب نقاب
ایمن شده آب از آتش و آتش از آب .
بنگر تو بدین شراب و این جام شراب
تا آب فسرده بینی و آتش ناب .
(لباب الالباب عوفی ج 2 ص 67).
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) قیصری (متوفی در 755 هَ .ق .) او راست : منظومه ٔ فرائض . (قاموس الاعلام ترکی ).
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ )ابن حسین بن احمد نیشابوری . او راست : الامالی در حدیث . کتاب السیر. اعجاز القرآن . کتاب من کنت مولاه . وی از شاگردان شیخ طوسی بوده است . (روضات الجنات ص 542).
عالم و عادل تر اهل وجود
محسن و مکرم تر ابنای جود.
نظامی .
باشدی کفران نعمت در مثال
که کنی با محسن خود تو جدال .
مولوی .
که می برد به خداوند منعم محسن
پیام بنده ٔ نعمت شناس شکرگزار.
سعدی .
|| آنکه به خوبی میداند. || آنکه بر پشته ٔ بلند می نشیند.(از منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء).
محسن . [ م ُ س ِ] (اِخ ) ابن محمد طاهر قزوینی معروف به ملامحسن ، مؤلف کتاب «عوامل » بنابرقولی . اما مؤلف قصص العلماء درآخر شرح حال و مؤلفات ملامحسن فیض کاشانی نسبت تألیف عوامل را به محسن قزوینی رد میکند و آن را از تألیفات فیض کاشانی میداند. وی گوید او مؤلف شرح الفیه ٔ ابن مالک در چهار جلد به نام «زینةالمسالک » است وعوامل ملامحسن فیض را تاآخر عوامل سماعیه شرح کرده است . وی در اواسط قرن دوازدهم هجری وفات یافته است .
فرهنگ عمید
۲. از نام های خداوند.
دانشنامه عمومی
محسن پسر علی
محسن تنابنده
محسن چاوشی
محسن حججی
محسن رضایی
محسن رفیقدوست
محسن روح الامینی
محسن مخملباف
محسن نامجو
محسن هاشمی رفسنجانی
محسن یگانه
محسن شاه ابراهیمی
این روستا در دهستان حومه شرقی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
نیکوکار
دانشنامه اسلامی
ریشه کلمه:
حسن (۱۹۴ بار)
«مُحْسِن» از مادّه «إِحسان» در اینجا به معنای مؤمن و مطیع فرمان خدا است، و چه احسان و نیکوکاری از این برتر تصور می شود؟
پیشنهاد کاربران
محسن یعنی مردی از بهشت
محسن یعنی ماه تابان دلم
محسن یعنی ماه عشق و پادشاه دل ، ماه درخشان رو پیشونیم
محسن یعنی ماه درخشان رو پیشونیم
محسن یعنی ذات نیک
محسن یعنی ذات نیکو
پسرم محسن ، داماد تک و نمونه مادرش هست
خلاصش اینه که اسمه قشنگیه
تلفظ
مسن
Mosen
محسن بهترین اسم آقا برا همسر و در حین صدا زدن با افتخار و لذت آرامش است
محسن یعنی عشق ناهید
محسن یعنی زندگیم
محسن ماه عشق که دل عاشق معشقوق خود را به خوشبختی مسرور درخشانی نورانی میرساند
پادشاه نیک
پادشاه نیک ذاتی من
محسن یعنی ماه نیک و سعادت عشق ستاره
پادشاه نیک
پادشاه نیک ذاتی من
محسن یعنی ماه نیک و سعادت عشق ستاره
درخشش ماه تابان قلب تصرف کردن
محسن اوج لذت عشق ، همسر نمونه
محسن پادشاه دل
محسن یعنی عشقم ، زندگیم ، نفسم
دلیل بودنم
محسن یعنی دارو ندارم دلیل نفس کشیدن هانا
محسن حیدری عشقِ دل هانا💙
محسن:با مرام توی عاشقی بااااااامرااااااام خوش تیپ و خوش قیافه
محسن یعنی محسن حججی افتخار تمامی ذبیح شدگان داعش و محسن یعنی افتخار حاج قاسم
محسن یعنی سروش
محسن یعنی شهسوار
محسن یعنی هویت ایرانیان آزاده
محسن یعنی عاشق پروردگار
محسن یعنی :خدیو زمین، پادشاه زمان
محسن یعنی:منجی زمان
محسن یعنی:شهنشاه شهنشاه نژاد
محسن یعنی:قائم
محسن یعنی:جان جهان
محسن یعنی:صاحب ووارث خاک مهرآیین
محسن یعنی مرد نیکوصفت
محسن یعنی خلق و خوی نیک
محسن یعنی قائم
محسن یعنی ندای حق وحقیقت
محسن یعنی شمس و قمر
محسن یعنی خواجه باادب
محسن یعنی نوح. محسن یعنی روح
محسن یعنی دولت منصور
اسم بابای منم هست
محسن به معنی بخشنده ومهربان هست.
محسن به معنی متولد شده درپادشاه فصلها پاییز است.
محسن یعنی کسی که دارای دم مسیحایی است.
وبالاخره محسن یعنی ناجی قوم ایرانی.
محسن؛یعنی شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان.
محسن؛ یعنی خاتَم جَم.
( فَلک را گُهر در صدف چو محسن نیست )
( فِریدون وجَم را خَلف چو محسن نیست )
که می درخشد از چهره تو فَرّ یزدانی
اگر نَه گنج عطای تو، دستگیر شود
همه بسیط زمین ، رو نَهد به ویرانی
بسیط به معنای بساط ، طومار است.
محسن به معنی شخصی است که احسان میکند.
محسن به معنی نیکوکار است. شخصی که به دیگران بسیارکمک می کند.
محسن به معنی شخصی است که دائم دست به کار خیر است.
محسن به معنی مهربان وبسیاربخشنده میباشد.
نود درصد کسانی که اسمشان محسن هست، افراد خوب و مفیدی در جامعه ایران هستند.
روح شهید محسن حججی شاد باد.