( صفت ) شرابخوار باده گسار .
ساغرکش
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~ . کِ ) (ص فا. ) شرابخوار.
لغت نامه دهخدا
ساغرکش. [ غ َ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) شرابخوار. ( آنندراج ). کسی که ساغر می نوشد. ( استینگاس ). ساغرپیما. ساغرزن. ساغرگیر. ساغرنوش. باده خوار. باده گسار. باده کش. باده نوش. باده پرست. باده پیما. پیاله نوش. می کش. می نوش. میخوار. میگسار. شرابخوار. قدح پیما. قدح نوش :
بت ساغرکش من تا بشد از مجلس انس
آبروی قدح و رونق خمّار برفت.
همین خط بود نزد ساغرکشان.
بت ساغرکش من تا بشد از مجلس انس
آبروی قدح و رونق خمّار برفت.
خواجو( دیوان ص 398 ).
خطی کز خط یار دارد نشان همین خط بود نزد ساغرکشان.
ملا طغرا ( از آنندراج ).
رجوع به ساغر شود.کلمات دیگر: