کلمه جو
صفحه اصلی

خشکیدن


مترادف خشکیدن : پژمردن، پژمرده شدن، خشک شدن، خوشیدن، بی طراوت شدن، بی آب شدن، خشکیده شدن، تفتیده شدن ، منجمد شدن، یخ زدن، مات بردن، مبهوت شدن، متحیرشدن، تعجب کردن

متضاد خشکیدن : سبز شدن

فارسی به انگلیسی

to dry drain, to freeze, to wither up, dry, parch, to dry(up), to drain, to freeze(to death)

to dry(up), to drain, to freeze(to death)


dry, parch


مترادف و متضاد

پژمردن، پژمرده‌شدن ≠ سبز شدن


خشک شدن، خوشیدن، بی‌طراوت‌شدن، بی‌آب شدن، خشکیده شدن، تفتیده شدن


۱. پژمردن، پژمردهشدن
۲. خشک شدن، خوشیدن، بیطراوتشدن، بیآب شدن، خشکیده شدن، تفتیده شدن ≠ سبز شدن
۳. بیآب شدن
۴. منجمد شدن، یخ زدن
۵. مات بردن، مبهوت شدن، متحیرشدن، تعجب کردن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( خشکید خشکد خواهد خشکید- خشکاننده خشکیده ) ۱ - بر طرف شدن آب و رطوبت چیزی . خشک شدن . ۲ پژمرده شد ( گیاه ) .

فرهنگ معین

(خُ دَ ) (مص ل . ) پژمرده شدن .

لغت نامه دهخدا

خشکیدن. [ خ ُ دَ ] ( مص ) خشک شدن. ( آنندراج ).هوشیدن. بهوشیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
تا گرمی رخسار ترا دید نگاهم
در چشم ترم چون مژه خشکید نگاهم.
فضلعلی بیک ممتاز ( از آنندراج ).
از دوریت ای نهال امید
دل خون شده قطره قطره از دیده چکید
از بسکه ز دیده ریختم گوهر اشک
مانند صدف کاسه چشمم خشکید.
میرزا معصوم نواده حاجی باقر دراز تبریزی. ( از آنندراج ). || سخت مبهوت و متحیر شدن. حیرت زده شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || فالج شدن دست وپا. ( یادداشت بخط مؤلف ). || مردن گیاه. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. از میان رفتن آب و رطوبت چیزی، خشک شدن.
۲. از رشد و نمو افتادن و پژمرده شدن.
۳. یخ زدن.
۴. [مجاز] متعجب شدن.


کلمات دیگر: