مترادف خشکیدن : پژمردن، پژمرده شدن، خشک شدن، خوشیدن، بی طراوت شدن، بی آب شدن، خشکیده شدن، تفتیده شدن ، منجمد شدن، یخ زدن، مات بردن، مبهوت شدن، متحیرشدن، تعجب کردن
متضاد خشکیدن : سبز شدن
to dry(up), to drain, to freeze(to death)
dry, parch
پژمردن، پژمردهشدن ≠ سبز شدن
خشک شدن، خوشیدن، بیطراوتشدن، بیآب شدن، خشکیده شدن، تفتیده شدن
۱. پژمردن، پژمردهشدن
۲. خشک شدن، خوشیدن، بیطراوتشدن، بیآب شدن، خشکیده شدن، تفتیده شدن ≠ سبز شدن
۳. بیآب شدن
۴. منجمد شدن، یخ زدن
۵. مات بردن، مبهوت شدن، متحیرشدن، تعجب کردن