ابو سعید رحا پیشوای فرقه از مانویه و اومانیان .
رحا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(رَ ) (اِ. ) نک رحی .
لغت نامه دهخدا
رحا. [ رَ ] ( ع اِ ) رَحی ̍. سنگ آسیا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) :
همیشه تا فلک آبگون همی گردد
گهی بسان رحا گه حمایل و دولاب.
گر در او گردش رحا باشد.
شود بگشت رحا و حمایل ودولاب.
باقیست چرخ کرده یزدان و شخص تو
فانیست زآنکه کرده این نیلگون رحاست.
رحا. [ رَ ] ( اِخ ) کوهی است میان کاظمه و سیدان. رجوع به معجم البلدان شود.
رحا. [ رَ ] ( اِخ ) ابوسعید. پیشوای فرقه ای از مانویه و اومانیان. رجوع به ابوسعید شود.
همیشه تا فلک آبگون همی گردد
گهی بسان رحا گه حمایل و دولاب.
مسعودسعد.
منحنی میشود فلک پس از آن گر در او گردش رحا باشد.
مسعودسعد.
همیشه تا فلک اندر سه وقت هر سالی شود بگشت رحا و حمایل ودولاب.
مسعودسعد.
|| آسیا. ( غیاث اللغات ) : باقیست چرخ کرده یزدان و شخص تو
فانیست زآنکه کرده این نیلگون رحاست.
ناصرخسرو.
|| کاسه فراخ. ( مهذب الاسماء ). || بیماریی باشد مر زنان رابه آبستنی ماننده در عظم بطن و فساد لون و احتباس طمث. ( یادداشت مؤلف ).رحا. [ رَ ] ( اِخ ) کوهی است میان کاظمه و سیدان. رجوع به معجم البلدان شود.
رحا. [ رَ ] ( اِخ ) ابوسعید. پیشوای فرقه ای از مانویه و اومانیان. رجوع به ابوسعید شود.
رحا. [ رَ ] (اِخ ) ابوسعید. پیشوای فرقه ای از مانویه و اومانیان . رجوع به ابوسعید شود.
رحا. [ رَ ] (اِخ ) کوهی است میان کاظمه و سیدان . رجوع به معجم البلدان شود.
رحا. [ رَ ] (ع اِ) رَحی ̍. سنگ آسیا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) :
همیشه تا فلک آبگون همی گردد
گهی بسان رحا گه حمایل و دولاب .
منحنی میشود فلک پس از آن
گر در او گردش رحا باشد.
همیشه تا فلک اندر سه وقت هر سالی
شود بگشت رحا و حمایل ودولاب .
|| آسیا. (غیاث اللغات ) :
باقیست چرخ کرده ٔ یزدان و شخص تو
فانیست زآنکه کرده ٔ این نیلگون رحاست .
|| کاسه ٔ فراخ . (مهذب الاسماء). || بیماریی باشد مر زنان رابه آبستنی ماننده در عظم بطن و فساد لون و احتباس طمث . (یادداشت مؤلف ).
همیشه تا فلک آبگون همی گردد
گهی بسان رحا گه حمایل و دولاب .
مسعودسعد.
منحنی میشود فلک پس از آن
گر در او گردش رحا باشد.
مسعودسعد.
همیشه تا فلک اندر سه وقت هر سالی
شود بگشت رحا و حمایل ودولاب .
مسعودسعد.
|| آسیا. (غیاث اللغات ) :
باقیست چرخ کرده ٔ یزدان و شخص تو
فانیست زآنکه کرده ٔ این نیلگون رحاست .
ناصرخسرو.
|| کاسه ٔ فراخ . (مهذب الاسماء). || بیماریی باشد مر زنان رابه آبستنی ماننده در عظم بطن و فساد لون و احتباس طمث . (یادداشت مؤلف ).
پیشنهاد کاربران
خالص و شفاف
کلمات دیگر: