کلمه جو
صفحه اصلی

سازگر

فرهنگ معین

(گَ ) (ص فا. ) نک سازگار.

لغت نامه دهخدا

سازگر. [ گ َ ] ( ص مرکب ) موافق. سازگار. سازوار :
ز بخت بد چه طمع کرده ای که سازگر آید
ز گوش کر چه توقع کنی سخن شنوی را.
درویش واله هروی ( از آنندراج ).
رجوع به سازگار شود.

فرهنگ عمید

سازگار#NAME?


= سازگار

دانشنامه عمومی

مهندس - واژه (مهندس) با روش دستور زبان عربی از واژه (هندسه) که واژه ای پارسی است ساخته شده است و واژه هندسه نیز دگرش یافته واژه (اندازه) است، اندازه ← هنداسه ← هندسه و بهترین واژه جایگزین به جای واژه بی ریشه (مهندس) واژه (سازگر) است.


پیشنهاد کاربران

여기 무엇입니까?

عامل = [فاکتور ( لاتین ، ساختن ) ]
سازگر های همبودین = عوامل اجتماعی

ساز گار معنی دیگری هم دارد یک نواخت بودن


کلمات دیگر: