کلمه جو
صفحه اصلی

موله

فارسی به انگلیسی

lovers, paramour

مترادف و متضاد

paramour (اسم)
یار، عاشق، معشوقه، رفیقه، فاسق، موله، مول

فرهنگ فارسی

( اسم ) شیفته کننده واله سازنده .
به سوی دشت رها کرده . آب روان کرده به سوی دشت .

فرهنگ معین

(مُ وَ لَّ ) [ ع . ] (ص . ) دل داده ، شیفته .

لغت نامه دهخدا

مولة. [ م َ ل َ ] (ع اِ) تارتنه . عنکبوت . کارتنه . تننده . ج ، مول . (منتهی الارب ). رجوع به مدخل قبل شود.


موله . [ ل َه ْ ] (ع ص ) به سوی دشت رهاکرده : ماء موله ؛ آب روان کرده به سوی دشت . (از منتهی الارب ، ماده ٔ ول هَ). آب رهاکرده و روان شده به سوی دشت . مُوَلَّه ْ. (از اقرب الموارد). || (اِ) عنکبوت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


مؤله. [ م ُ ءَل ْ ل ِه ْ ] ( ع ص ) پرستش فرماینده. ( منتهی الارب ).

مؤله. [م ُ ءَل ْ ل َه ْ ] ( ع ص ) پرستش شده. ( از منتهی الارب ).

موله. [ ل َه ْ ] ( ع ص ) به سوی دشت رهاکرده : ماء موله ؛ آب روان کرده به سوی دشت. ( از منتهی الارب ، ماده ول هَ ). آب رهاکرده و روان شده به سوی دشت. مُوَلَّه ْ. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) عنکبوت. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

موله. [ م ُ وَل ْ ل َه ْ ] ( ع ص ) شیفته و عاشق و دیوانه.( غیاث ) ( آنندراج ). واله. شیدا و مجنون :
بدخو شود از عشرت او سخت نکوخو
عاقل شود از صحبت او سخت موله .
منوچهری.
هرجا که مولهی چوفرهاد
شیرین صفتی بر او گمارد.
سعدی.
|| مجازاً نوعی از انواع درخت بید که آن را بید مجنون نیز نامند. ( آنندراج ) ( غیاث ).
- بید موله ؛ بید مجنون. بید معلق. بید ناز. بید نگون. ( یادداشت مؤلف ).
|| بچه جداکرده از مادر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || مولَه ْ. آب رهاکرده و روان شده به سوی دشت. ( از اقرب الموارد ). ورجوع به مولَه ْ شود.

موله . [ م ُ وَل ْ ل َه ْ ] (ع ص ) شیفته و عاشق و دیوانه .(غیاث ) (آنندراج ). واله . شیدا و مجنون :
بدخو شود از عشرت او سخت نکوخو
عاقل شود از صحبت او سخت موله .

منوچهری .


هرجا که مولهی چوفرهاد
شیرین صفتی بر او گمارد.

سعدی .


|| مجازاً نوعی از انواع درخت بید که آن را بید مجنون نیز نامند. (آنندراج ) (غیاث ).
- بید موله ؛ بید مجنون . بید معلق . بید ناز. بید نگون . (یادداشت مؤلف ).
|| بچه ٔ جداکرده از مادر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || مولَه ْ. آب رهاکرده و روان شده به سوی دشت . (از اقرب الموارد). ورجوع به مولَه ْ شود.

مولة. [ ل َ ] (ع اِ) واحد مول . یک عنکبوت . (ناظم الاطباء). تننده . ج ، مول . (منتهی الارب ، ماده ٔ م ول ).


فرهنگ عمید

شیفته شده، شیدا.

دانشنامه عمومی

بانوا
موله شهری در شهرستان کوکا در استان بانوا در بورکینافاسوی غربی است و جمعیت آن ۳,۵۳۹ نفر است.

پیشنهاد کاربران

مُوله به معنی کاهل تنبل. و فردی که با زیرکی از زیر کار فرار کند فرار از فشار کار در لهجه پارسی غور

موله به معنی آهسته و یواشکی است. در مرودشت به کسی که کاری را آرام آرام یا پنهانی انجام دهد، میگویند موله موله کار میکند.

موله:
در مناطق لر نشین کشور استانهای لرستان ، ایلام، کرمانشاه، همدان، چهارمحال و بختیاری، خورستان، به فردی که درظاهر آرام و ضعیف بنظر میرسد که در یک ماجرا در خفی و با زیرکی خاصی کاری انجام دهد دور از انتظار دیگران واین کار را بنفع فقط خودش تمام کند و یا به ضرر دیگران صورت میگیرد به این فرد ( ( موله ) ) گفته میشود و به عملی که انجام میدهد ( ( موله بازی ) ) میگویند


کلمات دیگر: