تریاک ( = اَفْیون ) ، مادّه ای قهوه ای رنگ ، تلخ ، مُخدّر و اعتیادآور که عمدتاً از شیرابة تراونده از پوست ( = برونْبَر ) غوزة نارَسِ گونه هایی از خشخاش * / کوکنار ، با نام علمیِ پاپاوِرْ سُمْنیفرُم ( لفظاً، «خشخاش خواب آور»؛ از تیرة کوکناریان ) به دست می آید.
واژگان . برای ریشة یونانی واژة تریاک ( به کسر یا به فتح تاء ) و تحوّل معنایی آن از «پادزهر» به «افیون » رجوع کنید بهپادزهر * .
1 ) افیون . این واژه معرّبِ اُپیون / یونانی و این خود از اُپُس / به معنای «شیره ] گیاهی [ » مشتق است ؛ لذا معنای «مُسْبِت » ( سُبات / خواب آور ) که داوود انطاکی ( متوفی 1008/ 1599؛ ص 80 ) برای آن ذکرکرده نادرست است . افیون گاهی در منابع قدیم به صورت اَبْیون و هَپیون نیز به کار رفته و در سنسکریت ، در هندی اَفیم و در پشتو اَپیم شده است ( در بارة این واژة سنسکریت رجوع کنید به ادامة مقاله ) .
2 ) خشخاش . این واژة عربی که «اسم صوت »ی است
معطوف به آوای «خَش خَش / خِش خِش » ی که از تکان دادن دانه های خشکیده در اندرون غوزه های خشکیدة خشخاش ( در اصطلاح عامیانه ، «گُرزِ خشخاش » ) شنیده می شود قاعدتاً می بایست فقط به غوزه ( خشکیده ) اطلاق شده باشد، اما از قدیم توسّعاً به کلّ این گیاه و همچون معادلی برای ¦ ¦ یونانی ( به صورت معرّب میغُن / میقُن در ترجمة عربی ] سدة سوم [ تألیف مشهور دیوسکوریدس ] نیمة دوم سدة اول میلادی [ ) داده شده است ( رجوع کنید به ادامة مقاله ) .
3 ) کوکْنار . مترادف فارسی ( غوزة ) خشخاش . بررسی منشأ و معنای لفظی این واژة ظاهراً مرکّب و صورتِ اکنون مهجورِ آن ، نارْکوک ، ابهامات و مشکلاتی به پیش می آورد. صاحب برهان قاطع ( تألیف در 1062 ) کوکنار را چنین تعریف کرده است : «غوزة خشخاش . . . که به عربی رُمّان السُّعال ] لفظاً، «انارِ سُرفه » [ . . . و بعضی تخم خشخاش و عصارة فشردة آن ] = تریاک [ را نیز گویند. » صاحب فرهنگ رشیدی ( تألیف در 1264؛ ج 2، ص 1236 ) محتملاً فریب «رمّان السّعال » مذکور را خورده کوک را به معنای «سُرفه » گرفته می گوید که «لِهذا کوکنار ] یعنی [ غوزة خشخاش . . . ] را [ به تازی رمان السعال گویند» ( معنای «خشخاشْ دانه » را نیز برای کوکنار آورده اما هیچ اشاره ای به افیون نکرده است ) . کسانی نیز کوک در کوکنار را به معنای «کاهو» گرفته بودند، چنانکه احمد عیسی در مُعجم أسماء النبات ( تألیف در 1344/1926؛ ص 134، ش 6 ) ، از جملة مُرادفهای عربی و فارسی ای که برای . ( = «شقایق » در اصطلاح فارسی ، که آن هم نوعی از جنس «خشخاش » است ) گردآورده ــ خشخاش منثور ، رمّان السّعال و جز اینها ( رجوع کنید بهشقایق * ) ــ ، رمّان الخَسّ ( لفظاً، «انارِ کاهو» ) است ، که وی در توجیه آن می گوید «زیرا مانند کاهو مورثِ نُعاس ] = خواب آلودگی [ می شود» ( البته کوک به معنای «کاهو» در قدیمترین واژه نامه های فارسی ــ لغت فُرس اسدی ] سدة پنجم [ و صحاح الفُرس شمس منشی ] سدة هشتم [ ــ آمده است ) . این اغتشاش در معانی و تفسیرها ظاهراً از خَلط سه چیز با هم ناشی شده : یکی خشخاش اصلی ( پاپاور سمنیفرم ) و شیرابة منوّم و مخدّر آن ( تریاک ) ؛ دوم «خشخاش » دیگری ، یعنی «خشخاش مَنثور» ( در ترجمة عربی کتاب دیوسکوریدس ؛ = شقایق ) که غوزه های کوچک و گلبرگهای آن ، علاوه بر خواص دیگر، مخدّری ضعیف و خواب آور است ( رجوع کنید به دوبوئینْی ) ؛ و انواعی از کاهوی وحشی ، بویژه لاکتوکا ویرُزا ( لفظاً، «کاهوی بَدبو» ) ، که شیرابة مأخوذ از ساقة آنها ( معروف به لاکتوکاریوم ) هم از حیث رنگ و مزه مانند افیون و هم دارای اثر نسبتاً ضعیف تخدیر و خواب آوری است ( رجوع کنید بهکاهو * ، و پورداود، ص 114ـ 115 ) . بعض شاعران قدیم هم به خاصیت مشترکِ خواب آوری خشخاش و کاهو اشاره کرده اند، مثلاً : «خواب در چشم آورد گویند کوک و کوکنار/ تا فراق روی او داروی بیخوابی شود» ( خسروانی ، به نقل اسدی طوسی ، ص 104 ) ؛ «جایی رسیده بأس تو کز بهر خواب اَمن / بگرفته
فتنه را هوس کوک و کوکنار» ( انوری ، سدة ششم ؛ به نقل شاد، واژة کوک ) .
داعی الاسلام لاریجانی کوکنار را صورت تحوّل یافتة گوکَرَن پَهلَوی ( اوستایی ) پنداشته است ( واژة کوکنار ) ، که آن را منطبق با « هوم * سفیدِ درمان بخش » دانسته اند ــ درختی / گیاهی افسانه ای که «هر که از آن خورَد بیمرگ شود» ( بندهش ، ص 87 ) و «بِدو مُرده خیزانند» ( همان ، ص 90 ) .
4 ) رُمّان السُّعال . این ترجمة لفظی «رُمانی د شعلا»ی سُریانی است ( شعلا ، یعنی ` § ، در سریانی به معنای «سرفه »؛ رجوع کنید به مشکور، ج 1، ص 381 ) که ابو ریحان بیرونی ( 362ـ440؛ ش 396، ص 250 ) به عنوان نام سریانی خشخاش ذکر کرده ، با این توجیه : «زیرا ] خشخاش [ سرفه را درمان می کند». دانسته نیست نارکوک / کوکْنار فارسی ترجمة لفظی این اصطلاح سریانی است یا برعکس . به هرحال ، بیرونی ( ش 78، ص 65 ) دعثا د میقون را معادل سریانی ، و دوشِشِ نارکوک و ( به نقل از حمزة اصفهانی ، سدة چهارم ) توذَر شیر ( «أی لَبَن الخشخاش » ) را معادلهای فارسی افیون ضبط کرده ( پس نام فارسی دیگر خشخاش ، توذَر/ تودر بوده است ؟ ) .
5 ) نارْکَیْو ( ا ) . صاحب برهان قاطع نارکیوا را فارسی و به معنای «غوزة خشخاش سیاه » و نارکیو را به معنای «غوزة خشخاش سفید» آورده ! ( در بارة «سفید» و «سیاه » خشخاش رجوع کنید بهادامة مقاله ) ؛ اما بیرونی ( ش 396، ص 250 ) نوشته است : «صَهارْبُخْت ] پزشک آسوری ، نیمة دوم سدة دوم و نیمة اول سدة سوم [ کوکنار را نارْکیوا نامیده زیرا کیو در زبان ایشان ] = سُریانی [ کاهوست » ( رجوع کنید به «رمّان الخسّ» مذکور ) .
دو تعبیر شگفت برای نارکیوا : رشیدی ( ج 2، ص 1235 ) کوک را، از جمله ، به معنای «سرفه که آن را گیرا نیز گویند» آورده نتیجه می گیرد که «لِهذا غوزة خشخاش را نارْگیرا و کوکنار گویند»؛ و در ج 2، ص 1236: « کوک به معنی سرفه و نار به
معنی رُمّان است و لِهذا ] کوکنار را [ به تازی رمّان السّعال گویند» ( نیز . . .
واژگان . برای ریشة یونانی واژة تریاک ( به کسر یا به فتح تاء ) و تحوّل معنایی آن از «پادزهر» به «افیون » رجوع کنید بهپادزهر * .
1 ) افیون . این واژه معرّبِ اُپیون / یونانی و این خود از اُپُس / به معنای «شیره ] گیاهی [ » مشتق است ؛ لذا معنای «مُسْبِت » ( سُبات / خواب آور ) که داوود انطاکی ( متوفی 1008/ 1599؛ ص 80 ) برای آن ذکرکرده نادرست است . افیون گاهی در منابع قدیم به صورت اَبْیون و هَپیون نیز به کار رفته و در سنسکریت ، در هندی اَفیم و در پشتو اَپیم شده است ( در بارة این واژة سنسکریت رجوع کنید به ادامة مقاله ) .
2 ) خشخاش . این واژة عربی که «اسم صوت »ی است
معطوف به آوای «خَش خَش / خِش خِش » ی که از تکان دادن دانه های خشکیده در اندرون غوزه های خشکیدة خشخاش ( در اصطلاح عامیانه ، «گُرزِ خشخاش » ) شنیده می شود قاعدتاً می بایست فقط به غوزه ( خشکیده ) اطلاق شده باشد، اما از قدیم توسّعاً به کلّ این گیاه و همچون معادلی برای ¦ ¦ یونانی ( به صورت معرّب میغُن / میقُن در ترجمة عربی ] سدة سوم [ تألیف مشهور دیوسکوریدس ] نیمة دوم سدة اول میلادی [ ) داده شده است ( رجوع کنید به ادامة مقاله ) .
3 ) کوکْنار . مترادف فارسی ( غوزة ) خشخاش . بررسی منشأ و معنای لفظی این واژة ظاهراً مرکّب و صورتِ اکنون مهجورِ آن ، نارْکوک ، ابهامات و مشکلاتی به پیش می آورد. صاحب برهان قاطع ( تألیف در 1062 ) کوکنار را چنین تعریف کرده است : «غوزة خشخاش . . . که به عربی رُمّان السُّعال ] لفظاً، «انارِ سُرفه » [ . . . و بعضی تخم خشخاش و عصارة فشردة آن ] = تریاک [ را نیز گویند. » صاحب فرهنگ رشیدی ( تألیف در 1264؛ ج 2، ص 1236 ) محتملاً فریب «رمّان السّعال » مذکور را خورده کوک را به معنای «سُرفه » گرفته می گوید که «لِهذا کوکنار ] یعنی [ غوزة خشخاش . . . ] را [ به تازی رمان السعال گویند» ( معنای «خشخاشْ دانه » را نیز برای کوکنار آورده اما هیچ اشاره ای به افیون نکرده است ) . کسانی نیز کوک در کوکنار را به معنای «کاهو» گرفته بودند، چنانکه احمد عیسی در مُعجم أسماء النبات ( تألیف در 1344/1926؛ ص 134، ش 6 ) ، از جملة مُرادفهای عربی و فارسی ای که برای . ( = «شقایق » در اصطلاح فارسی ، که آن هم نوعی از جنس «خشخاش » است ) گردآورده ــ خشخاش منثور ، رمّان السّعال و جز اینها ( رجوع کنید بهشقایق * ) ــ ، رمّان الخَسّ ( لفظاً، «انارِ کاهو» ) است ، که وی در توجیه آن می گوید «زیرا مانند کاهو مورثِ نُعاس ] = خواب آلودگی [ می شود» ( البته کوک به معنای «کاهو» در قدیمترین واژه نامه های فارسی ــ لغت فُرس اسدی ] سدة پنجم [ و صحاح الفُرس شمس منشی ] سدة هشتم [ ــ آمده است ) . این اغتشاش در معانی و تفسیرها ظاهراً از خَلط سه چیز با هم ناشی شده : یکی خشخاش اصلی ( پاپاور سمنیفرم ) و شیرابة منوّم و مخدّر آن ( تریاک ) ؛ دوم «خشخاش » دیگری ، یعنی «خشخاش مَنثور» ( در ترجمة عربی کتاب دیوسکوریدس ؛ = شقایق ) که غوزه های کوچک و گلبرگهای آن ، علاوه بر خواص دیگر، مخدّری ضعیف و خواب آور است ( رجوع کنید به دوبوئینْی ) ؛ و انواعی از کاهوی وحشی ، بویژه لاکتوکا ویرُزا ( لفظاً، «کاهوی بَدبو» ) ، که شیرابة مأخوذ از ساقة آنها ( معروف به لاکتوکاریوم ) هم از حیث رنگ و مزه مانند افیون و هم دارای اثر نسبتاً ضعیف تخدیر و خواب آوری است ( رجوع کنید بهکاهو * ، و پورداود، ص 114ـ 115 ) . بعض شاعران قدیم هم به خاصیت مشترکِ خواب آوری خشخاش و کاهو اشاره کرده اند، مثلاً : «خواب در چشم آورد گویند کوک و کوکنار/ تا فراق روی او داروی بیخوابی شود» ( خسروانی ، به نقل اسدی طوسی ، ص 104 ) ؛ «جایی رسیده بأس تو کز بهر خواب اَمن / بگرفته
فتنه را هوس کوک و کوکنار» ( انوری ، سدة ششم ؛ به نقل شاد، واژة کوک ) .
داعی الاسلام لاریجانی کوکنار را صورت تحوّل یافتة گوکَرَن پَهلَوی ( اوستایی ) پنداشته است ( واژة کوکنار ) ، که آن را منطبق با « هوم * سفیدِ درمان بخش » دانسته اند ــ درختی / گیاهی افسانه ای که «هر که از آن خورَد بیمرگ شود» ( بندهش ، ص 87 ) و «بِدو مُرده خیزانند» ( همان ، ص 90 ) .
4 ) رُمّان السُّعال . این ترجمة لفظی «رُمانی د شعلا»ی سُریانی است ( شعلا ، یعنی ` § ، در سریانی به معنای «سرفه »؛ رجوع کنید به مشکور، ج 1، ص 381 ) که ابو ریحان بیرونی ( 362ـ440؛ ش 396، ص 250 ) به عنوان نام سریانی خشخاش ذکر کرده ، با این توجیه : «زیرا ] خشخاش [ سرفه را درمان می کند». دانسته نیست نارکوک / کوکْنار فارسی ترجمة لفظی این اصطلاح سریانی است یا برعکس . به هرحال ، بیرونی ( ش 78، ص 65 ) دعثا د میقون را معادل سریانی ، و دوشِشِ نارکوک و ( به نقل از حمزة اصفهانی ، سدة چهارم ) توذَر شیر ( «أی لَبَن الخشخاش » ) را معادلهای فارسی افیون ضبط کرده ( پس نام فارسی دیگر خشخاش ، توذَر/ تودر بوده است ؟ ) .
5 ) نارْکَیْو ( ا ) . صاحب برهان قاطع نارکیوا را فارسی و به معنای «غوزة خشخاش سیاه » و نارکیو را به معنای «غوزة خشخاش سفید» آورده ! ( در بارة «سفید» و «سیاه » خشخاش رجوع کنید بهادامة مقاله ) ؛ اما بیرونی ( ش 396، ص 250 ) نوشته است : «صَهارْبُخْت ] پزشک آسوری ، نیمة دوم سدة دوم و نیمة اول سدة سوم [ کوکنار را نارْکیوا نامیده زیرا کیو در زبان ایشان ] = سُریانی [ کاهوست » ( رجوع کنید به «رمّان الخسّ» مذکور ) .
دو تعبیر شگفت برای نارکیوا : رشیدی ( ج 2، ص 1235 ) کوک را، از جمله ، به معنای «سرفه که آن را گیرا نیز گویند» آورده نتیجه می گیرد که «لِهذا غوزة خشخاش را نارْگیرا و کوکنار گویند»؛ و در ج 2، ص 1236: « کوک به معنی سرفه و نار به
معنی رُمّان است و لِهذا ] کوکنار را [ به تازی رمّان السّعال گویند» ( نیز . . .