مهلت یافتن زمان یافتن فرصت بدست آوردن دوام یافتن ثبات یافتن
درنگ یافتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
درنگ یافتن. [ دِ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) مهلت یافتن. زمان یافتن. فرصت بدست آوردن :
فریبرز چون یافت یک مه درنگ
به هر سو بیازید چون شیر چنگ.
کنون آنکه آمد به پیشت بجنگ
به گیتی نیابد فراوان درنگ.
فریبرز چون یافت یک مه درنگ
به هر سو بیازید چون شیر چنگ.
فردوسی.
|| دوام یافتن. ثبات یافتن. باقی ماندن : کنون آنکه آمد به پیشت بجنگ
به گیتی نیابد فراوان درنگ.
فردوسی.
پیشنهاد کاربران
فرصت یافتن ، درنگ یافتن ، مجال یافتن ، قابو یافتن ، افراص ، فراغت یافتن ، دست دادن فرصت ، وقت کردن ، فرصت کردن
کلمات دیگر: