کلمه جو
صفحه اصلی

اسحال

فرهنگ فارسی

که مردم دشنام میدهند او را

لغت نامه دهخدا

اسحال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ سحل ، بمعنی جامه ای از ریسمان یکتا بافته ، ضد مبرم که دوتاه بافته باشد و رسن یکتاب داده و جامه سپید یا جامه سپید از پنبه و سیم نقد. ( منتهی الارب ).

اسحال. [ اِ ] ( ع مص ) اسحل فلاناً؛ یافت فلان را که مردم دشنام میدهند او را. ( منتهی الارب ).

اسحال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سحل ، بمعنی جامه ای از ریسمان یکتا بافته ، ضد مبرم که دوتاه بافته باشد و رسن یکتاب داده و جامه ٔ سپید یا جامه ٔ سپید از پنبه و سیم نقد. (منتهی الارب ).


اسحال . [ اِ ] (ع مص ) اسحل فلاناً؛ یافت فلان را که مردم دشنام میدهند او را. (منتهی الارب ).


پیشنهاد کاربران

Diaharria

Diarrhea


کلمات دیگر: