کلمه جو
صفحه اصلی

حق ناشناس


مترادف حق ناشناس : بی سپاس، کافرنعمت، کفور، ناسپاس، ناشکر، نمک نشناس

متضاد حق ناشناس : حق شناس، سپاس گزار، شاکر، نمک شناس

فارسی به انگلیسی

ungrateful

فارسی به عربی

ناکر الجمیل , ناکر للجمیل

مترادف و متضاد

بی‌سپاس، کافرنعمت، کفور، ناسپاس، ناشکر، نمک‌نشناس ≠ حق‌شناس، سپاس‌گزار، شاکر، نمک‌شناس


ungrateful (صفت)
ناسپاس، ناخوش آیند، حق ناشناس، نمک بحرام

ingrate (صفت)
ناسپاس، حق ناشناس

thankless (صفت)
بیهوده، ناسپاس، حق ناشناس، ناشکر

فرهنگ فارسی

کافر ناسپاس

لغت نامه دهخدا

حق ناشناس. [ ح َ ش ِ ] ( نف مرکب ) کافر. کفور. ( منتهی الارب ). کنود. ناسپاس. بی سپاس. کافرنعمت :
وگر دیده زمین سازم که تا بردیده بخرامی
هنوز اندر ره عشقت بوم حق ناشناس ای جان.
سوزنی.
و گفتم دون است و بی سپاس و سفله و حق ناشناس که به اندک تغیر حال از مخدوم قدیم برگردد. ( گلستان ).
ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو
کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما.
حافظ.

فرهنگ عمید

آن که حق نعمت کسی را فراموش می کند و پاس نمی دارد.


کلمات دیگر: