کلمه جو
صفحه اصلی

تحت


مترادف تحت : پایین، دون، ذیل، زیر، سفل، فرود، فروسو

متضاد تحت : بالا، فراز، فوق

برابر پارسی : زیر، فرود، پایین

فارسی به انگلیسی

below, beneath, under-, under, underneath

under


under or lower part


فارسی به عربی

تحت

عربی به فارسی

درزير , پايين , مادون , زير , در زير , از زير , پايين تر از , روي خاک , کوچکتر , پست تر , زيرين , پاييني , پايين تر , تحتاني , تحت نفوذ , تحت فشار , تحت , پايين تراز , کمتر از , تحت تسلط , مخفي در زير , کسري دار , کسر


مترادف و متضاد

subject (اسم)
نهاد، فاعل، مطلب، مبتدا، شخص، در معرض، موضوع، شیی، تحت، مبحث، موضوع مطالعه، زیرموضوع، موکول به

under (حرف اضافه)
زیر، تحت

sub- (پیشوند)
زیر، خرده، تحت

اسم پایین، دون، ذیل، زیر، سفل، فرود، فروسو ≠ بالا، فراز، فوق


پایین، دون، ذیل، زیر، سفل، فرود، فروسو ≠ بالا، فراز، فوق


فرهنگ فارسی

زیر، پایین، ضدفوق
زیر پایین یاتحت و فوق . زیر و زبر زیر و بالا فرود و فراز.
نشستن مردی فرومایه در جایگاهی حقیر

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (ق . ) زیر، پایین .

لغت نامه دهخدا

تحت. [ ت َ ] ( ع مص ) نشستن مردی فرومایه در جایگاهی حقیر. ( از قطر المحیط ).

تحت. [ ت َ ]( ع اِ، ق ) زیر. ضد فوق. ظرف آید و اسم. و چون اسم باشد مبنی بر ضم بود، گویند: مِن ْ تحت ُ. ج ، تحوت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). نام یکی از جهات ششگانه است ، نقیض فوق. ( از قطر المحیط ). زیر. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). جهت زیر. مقابل فوق. ( فرهنگ نظام ). گاه ظرف است ، چنانکه گویند: هذا تحت َ هذا و گاه اسم باشد وآنگاه مبنی بر ضم است و گویند: مِن ْ تحت ُ. ( از قطر المحیط ). و صاحب اقرب الموارد گوید: چون از اضافه فک شود مبنی بر ضم باشد : له ُ ما فی السموات ِ و ما فی الارض و ما بینهما و ما تحت َالثری ̍. ( قرآن 6/20 ). یوم َ یغشیهم ُ العذاب ُ مِن ْ فوقهم و مِن ْ تحت ِ ارجُلهم و یقول ُ ذوقوا ماکنتم تعملون. ( قرآن 55/29 ).
نور او در یمن و یسر و تحت و فوق
بر سر و بر گردنم مانند طوق.
مولوی ( مثنوی ).

تحت . [ ت َ ] (ع مص ) نشستن مردی فرومایه در جایگاهی حقیر. (از قطر المحیط).


تحت . [ ت َ ](ع اِ، ق ) زیر. ضد فوق . ظرف آید و اسم . و چون اسم باشد مبنی بر ضم بود، گویند: مِن ْ تحت ُ. ج ، تحوت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). نام یکی از جهات ششگانه است ، نقیض فوق . (از قطر المحیط). زیر. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). جهت زیر. مقابل فوق . (فرهنگ نظام ). گاه ظرف است ، چنانکه گویند: هذا تحت َ هذا و گاه اسم باشد وآنگاه مبنی بر ضم است و گویند: مِن ْ تحت ُ. (از قطر المحیط). و صاحب اقرب الموارد گوید: چون از اضافه فک شود مبنی بر ضم باشد : له ُ ما فی السموات ِ و ما فی الارض و ما بینهما و ما تحت َالثری ̍. (قرآن 6/20). یوم َ یغشیهم ُ العذاب ُ مِن ْ فوقهم و مِن ْ تحت ِ ارجُلهم و یقول ُ ذوقوا ماکنتم تعملون . (قرآن 55/29).
نور او در یمن و یسر و تحت و فوق
بر سر و بر گردنم مانند طوق .

مولوی (مثنوی ).



فرهنگ عمید

زیر، پایین.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَحْتِ: زیر
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
تکرار در قرآن: ۵۱(بار)
زیر. مقابل فوق. ، هر آینه روزی می‏خوردند از بالای سرشان و از زیر قدمهایشان. از تحت گاهی به طور کنایه نکاح اراده شده است مثل زن نوح و زن لوط در نکاح دو نفر از بندگان ما بودند. ، نا گفته نماند در حدود چهل بار در تعریف بهشت، «تَجری مِنْ تَحْتِها الانهارُ» ذکر شده: بهشت یا بهشت هائی که نهرها از زیر آنها روان است. و در بادی امر به نظر می‏آید که این نهرها دیده نمی‏شوند زیرا از زیر جنّات روانند و اگر از زیر درختان روان بودند تماشائی و قابل استفاده می‏بودند. باید دانست اصل «جنّ» به معنی پوشیدن چیز و مخفی کردن آن است. جنین را از آن، جنین گویند که شکم مادر او را پوشیده است. و آن به معنای مفعول است. یعنی شب او را پوشید، دیوانه را چون عقلش پوشیده شده مجنون گویند، قلب را چون در میان بدن از انظار پوشیده است جنان گفته‏اند، سپر را چون در حین جنگ شخص را می‏پوشاند مِجَّن و مَجَّنة گویند. جنّت هر باغی است که درختان آن روی زمین را بپوشاند (مفردات). علی هذا، باغ و چمن و بستان را جنّت گوئیم که درختان و علفهای آن روی زمین را مستور نموده است و جنّت گفتن به اعتبار روئیدنیهاست نه زمین، در این صورت معنی «جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِها الاَنهارُ» این است: درختان و روئیدنیهائی که نهرها از زیر آنها روانند و اگر گفتیم: بهشت هائی که نهرها از زیر آن روانند مراد این مطلب است.

جدول کلمات

زیر

پیشنهاد کاربران

گاه می توان ( درپی ) را به کار بست
بادرود

پایین، دون، ذیل، زیر، سفل، فرود، فروسو


تَحت
واژه ای پارسی ست که اَرَبیده گشته است و همریشه با :
تَحت < تَه ( که " ت" به آن اَفزوده شده )
بهتر است که این اینطور نوشته شود : تَهت

زیر، تحت، مخالف کلمه فوق

زیر در عربی

بر اساسِ

من راضی نبودن چون من میخواستم بدونم هم خانواده ی کلمه ی تحت چی و برام بالا نیومد و فقط مترادف و متضاد میومد به خاطر همین من راضی نیستم


کلمات دیگر: