جریحه دار کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
اذی , خام
مترادف و متضاد
تیر کشیدن، ازردن، اذیت کردن، خسارت وارد کردن، اسیب زدن، خسارت زدن، خسارت رساندن، خسارت وارد اوردن، جریحه دار کردن، بدرد آوردن، ازار رساندن
ازردن، اشفته کردن، غارت کردن، جریحه دار کردن، زخم کردن، با چنگک زمین را صاف کردن
جریحه دار کردن
لغت نامه دهخدا
جریحه دار کردن. [ ج َ ح َ / ح ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول فارسی زبانان ، زخمی و مجروح ساختن ، چنانکه گویند: فلان حادثه دلم را جریحه دار کرد. رجوع به جریحه شود.
کلمات دیگر: