ربع
چهاریک
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
چهاریک
چهارم، چهارمین، چهار یک
چهار گوش، چهار یک، چهار گوشه
فرهنگ فارسی
یک چهارم، یک چهارم ازچیزی، ربع
هریک از چهار بخش مسابقه که همگی ازلحاظ زمانی با هم برابر باشند
لغت نامه دهخدا
چهاریک. [ چ َ / چ ِ ی َ / ی ِ ] ( اِ مرکب ) ربع. یک چهارم. یک قسمت از چهار قسمت چیزی. رُبُع. رَبیع. ( منتهی الارب ): هزیع؛ مقدار یک چهاریک از شب. رجوع به چاریک و ربع و مُحَلّه شود.
- چهاریک دانگ ؛ دو حبه. یک طسوج. ( منتهی الارب ).
- چهاریک دانگ ؛ دو حبه. یک طسوج. ( منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
یک بخش از چهار بخش چیزی، یک چهارم چیزی، یک چهارم، ربع.
فرهنگستان زبان و ادب
{quarter} [ورزش] هریک از چهار بخش مسابقه که همگی ازلحاظ زمانی با هم برابر باشند
کلمات دیگر: