کلمه جو
صفحه اصلی

چون و چرا


مترادف چون و چرا : بحث، گفت وگو، اعتراض، علت، سبب، دلیل

فارسی به عربی

نزاع

مترادف و متضاد

dispute (اسم)
نزاع، ستیزه، مشاجره، مناظره، چون و چرا

argumentation (اسم)
بهی، استدلال، مناظره، چون و چرا

فرهنگ فارسی

مباحثه و گفتگو

لغت نامه دهخدا

چون و چرا. [ ن ُ چ ِ ] ( اِ مرکب ) ( مرکب از چون ، چگونه + چرا، ادات استفهام ) مباحثه و گفتگو. مناقشه و منازعه. ( ناظم الاطباء ). جدل :
نیابی به چون و چرا نیزراه
نه کهتر بدین دست یابد نه شاه.
فردوسی.
اگر کشته گر مرده هم نگذریم
سزد گر به چون و چرا ننگریم.
فردوسی.
به رزم دلیران توانا بود
به چون و چرا نیز دانا بود.
فردوسی.
|| چگونه و به چه علت :
ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم.
حافظ.
- چون و چرا خواستن ؛ دلیل خواستن. علت و کیفیت و چگونگی امری را پرسیدن :
چون چون و چرا خواستم و آیت محکم
در عجز بپیچیدند این کور شد آن کر.
ناصرخسرو.


کلمات دیگر: