جرأت دادن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
حرض , شجع , قلب
مترادف و متضاد
تشویق کردن، جرات دادن، تربیت کردن، معاونت کردن، برانگیختن
جرات دادن، تشجیع کردن
جرات دادن، تشجیع کردن، دل دادن
فرهنگ فارسی
دلیر گردانیدن دل دادن
لغت نامه دهخدا
جرأت دادن. [ ج ُ ءَ دَ ] ( مص مرکب ) دلیر گردانیدن. دل دادن. و رجوع به جرأت شود.
پیشنهاد کاربران
دلیر کردن. [ دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دل دادن. شجاع و دلاور کردن. بی باک کردن. تجرئه. تشجیع. ( المصادر زوزنی ) . تطویع. ( از منتهی الارب ) . تنجید. ( تاج المصادر بیهقی ) . گستاخ کردن : عبداﷲبن سبا خواست که مردمان را بر عثمان دلیر کند. ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) .
به خونش بپرورد برسان شیر
بدان تا کند پادشا را دلیر.
فردوسی.
بهر کارمر کهتران را دلیر
مکن کآنگهی بر تو گردند چیر.
اسدی.
چو دیده به دیدار کردی دلیر
نگردد چومستسقی از آب سیر.
سعدی.
به خونش بپرورد برسان شیر
بدان تا کند پادشا را دلیر.
فردوسی.
بهر کارمر کهتران را دلیر
مکن کآنگهی بر تو گردند چیر.
اسدی.
چو دیده به دیدار کردی دلیر
نگردد چومستسقی از آب سیر.
سعدی.
کلمات دیگر: