کلمه جو
صفحه اصلی

تحلیل بردن


مترادف تحلیل بردن : گواریدن، هضم کردن، از بین بردن، فرسودن

فارسی به انگلیسی

assimilate, corrode, deplete, eat, expend, impoverish, waste, suck

assimilate, corrode, deplete, eat, expend, impoverish, waste


فارسی به عربی

امتص , عقب

مترادف و متضاد

stub (فعل)
از بیخ کندن، کوبیدن، تحلیل بردن

imbibe (فعل)
جذب کردن، در کشیدن، نوشیدن، تحلیل بردن، اشباع کردن

undermine (فعل)
نقب زدن، تحلیل بردن، از زیر خراب کردن

use up (فعل)
مصرف کردن، تحلیل بردن، از نفس افتادن، مورد استفاده قرار گرفتن

fiddle away (فعل)
تمام کردن، خرد خرد تمام کردن، تحلیل بردن

گواریدن، هضم کردن


از بین بردن، فرسودن


۱. گواریدن، هضم کردن
۲. از بین بردن، فرسودن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) هضم کردن ( غذا ) گواریدن .


کلمات دیگر: