کلمه جو
صفحه اصلی

چکه


مترادف چکه : تراب، جرعه، قطره، قلپ، تراوش، تراویده، رشحه، ریزش، چک، چکانه، نشت

فارسی به انگلیسی

drop, leakage, blob, dribble, drip, droplet, glob, leak, spatter

drop


blob, dribble, drip, drop, droplet, glob, leak, leakage, spatter


فارسی به عربی

تسرب , رش , قطرة , نز

مترادف و متضاد

drop (اسم)
اب نبات، افت، قطره، سقوط، چکه، افتادن، ژیگ، قطع مراوده، سرشک

drip (اسم)
چکه

trickle (اسم)
چکه

minim (اسم)
ذره، نقطه، کوچکترین ذره، قطره، چکه، هر چیز کوچک، جانور بسیار ریز، ادم کوتوله، چیز کم اهمیت و خرد

sprinkle (اسم)
ترشح، چکه، ریزش نم نم

leak (اسم)
ریزش، سوراخ، ترشح، چکه، تراوش، نشت

gutta (اسم)
قطره، چکه

leakage (اسم)
ریزش، کسری، کمبود، کسر، ترشح، چکه، تراوش، نشت، فاش شدگی

seep (اسم)
چکه، رسوخ، تراوش طبیعی

seepage (اسم)
نفوذ، چکه، رسوخ، مقدار رسوخ شده

چک، چکانه، نشت


تراب


جرعه، قطره، قلپ


تراوش، تراویده، رشحه، ریزش


۱. تراب
۲. جرعه، قطره، قلپ
۳. تراوش، تراویده، رشحه، ریزش
۴. چک، چکانه، نشت


فرهنگ فارسی

کوچک، خرد، حقیر، درتداول عامه شخص لوده ومسخره، قطره، آب اندک، قطره قطره، مقدارکمی ازمایع
۱ - ( اسم ) کوچک خرد حقیر . ۲ - ( صفت ) شوخ مسخره .

فرهنگ معین

(چِ کِّ ) (اِ. ) قطره ، قطرة آب .
(چِ کِ یا کَ ) [ تر. ] ۱ - (اِ. ) کوچک ، حقیر. ۲ - (ص . ) شوخ ، مسخره .

(چِ کِّ) (اِ.) قطره ، قطرة آب .


(چِ کِ یا کَ) [ تر. ] 1 - (اِ.) کوچک ، حقیر. 2 - (ص .) شوخ ، مسخره .


لغت نامه دهخدا

چکه. [ چ َ / چ ِک ْ ک َ ] ( اِ ) به معنی قطره باشد. ( برهان ). قطره و جزء بسیار کوچک از هر مایعی که کروی شکل باشد. ( ناظم الاطباء ). چکره وچکله. چِکَّه و چیکَّه. ( در تداول اهالی مشهد و روستائیان خراسان ). رجوع به چکره و چکله و چکه چکه شود.

چکه. [ چ َ ک ِ / ک َ ] ( ص ) کوچک و خرد را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). کوچک ، خرد و خرده. ( ناظم الاطباء ).

چکه. [ چ َ ک َ / ک ِ ] ( ص ) در تداول عامه شخص لوده و مزاح کن و مسخره را گویند. آنکه بسیار مسخرگی کند وبخندد و بخنداند. کسی که همه امور را به لاغ و خوش طبعی و استهزاء گذراند و نسبت به پیش آمدهای صعب ، لاابالی و ولنگار باشد. آنکه از تمسخر شدن نرنجد و خود مایل به هزل و مسخرگی باشد. بی عار و بی بند و بار. سخت لوده و بسیارمزاح. آنکس که طبع لاابالی گونه دارد.

چکه. [ چ َ ک َ / ک ِ ] ( اِ ) در زبان آذری ، بمعنی آبکشی است که از ترکه و چوب تر سازند پالودن چلو و پلو را. صافی و سله ای که از چوب تر و باریک ساخته شود. ( یادداشت به خط مؤلف ).

چکه . [ چ َ / چ ِک ْ ک َ ] (اِ) به معنی قطره باشد. (برهان ). قطره و جزء بسیار کوچک از هر مایعی که کروی شکل باشد. (ناظم الاطباء). چکره وچکله . چِکَّه و چیکَّه . (در تداول اهالی مشهد و روستائیان خراسان ). رجوع به چکره و چکله و چکه چکه شود.


چکه . [ چ َ ک َ / ک ِ ] (اِ) در زبان آذری ، بمعنی آبکشی است که از ترکه و چوب تر سازند پالودن چلو و پلو را. صافی و سله ای که از چوب تر و باریک ساخته شود. (یادداشت به خط مؤلف ).


چکه . [ چ َ ک َ / ک ِ ] (ص ) در تداول عامه شخص لوده و مزاح کن و مسخره را گویند. آنکه بسیار مسخرگی کند وبخندد و بخنداند. کسی که همه ٔ امور را به لاغ و خوش طبعی و استهزاء گذراند و نسبت به پیش آمدهای صعب ، لاابالی و ولنگار باشد. آنکه از تمسخر شدن نرنجد و خود مایل به هزل و مسخرگی باشد. بی عار و بی بند و بار. سخت لوده و بسیارمزاح . آنکس که طبع لاابالی گونه دارد.


چکه . [ چ َ ک ِ / ک َ ] (ص ) کوچک و خرد را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کوچک ، خرد و خرده . (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. قطره؛ آب اندک که از جایی یا چیزی بچکد.
۲. [مجاز] مقدار کمی از مایع: یک چکه آب نمانده بود.
⟨ چکه‌چکه: قطره‌قطره.


۱. کوچک؛ خرد.
۲. حقیر.
۳. [عامیانه] شخص لوده و مسخره؛ آن‌که همیشه شوخی و مسخرگی کند و مردم را بخنداند.


۱. قطره، آب اندک که از جایی یا چیزی بچکد.
۲. [مجاز] مقدار کمی از مایع: یک چکه آب نمانده بود.
* چکه چکه: قطره قطره.
۱. کوچک، خرد.
۲. حقیر.
۳. [عامیانه] شخص لوده و مسخره، آن که همیشه شوخی و مسخرگی کند و مردم را بخنداند.

دانشنامه عمومی

خروج مایعات از مسیری مشخص و به صورت قطره قطره و سقوط آن ها تحت تاثیر نیروی جاذبه زمین.


گویش مازنی

۱سرسخت ۲چشت و چابک – دلیر ۳هوچی


کنار و گوشه


مغز گردو یا سیر یا هر چیز مانند آن


کف زدن – دست زدن


۱آب جاری ۲قطره آب


شاخه


/chekke/ دانه ای از یک بوته & سرسخت - چشت و چابک – دلیر ۳هوچی & کنار و گوشه & مغز گردو یا سیر یا هر چیز مانند آن & کف زدن – دست زدن & آب جاری - قطره آب & شاخه

دانه ای از یک بوته


واژه نامه بختیاریکا

( چکه * ) طاس بازی که از استخوان درست کنند
( چکّه ) چُره؛ فِر؛ لیکه؛ تُی ( تُک )

جدول کلمات

دروه, ترشح

پیشنهاد کاربران

ماست غلیظ شده که بعد از گرفتن مسکه آن بدست می آید.
چگونگی تهیه: ماست را در شیرزنه که یک ظرف بزرگتر از کوزه و یا مشک میباشد ریخته و بهم میزنند تا مسکه آن جدا شود. مواد باقیمانده را دوغ مینامند. دوغ را در یک خریطه نخی ریخته و می آویزند تا آب آن بچکد. بعد از چند ساعت وقتی تمام آب آن چکید و بیرون شد ماده سفید و غلیظ باقیماند که به آن چکه میگویند.

چکه. ( "چ" با آوای زبر ) ، ( ا ) ، ( زبان مازنی ) ، کفّ، دست ( دست زدن ) دست افشانی .
"نناری
اته صحرایی کتر میرنه
دیاری
ولگ و وا چکه زننه"
در نهان کبوتری صحرایی می میرد / در چشم انداز / برگ وباد دست افشانی می کنند
شعر از: شیکا اویلی

در گویش شهرستان بهاباد به مقدارکمی از مایعی چکو/Chekku/ گفته می شود. مثال چکویِ آبی، یا چکویِ روغنی. اصل این کلمه از همین کلمه ی چکه گرفته شده است.


کلمات دیگر: