مترادف چکه : تراب، جرعه، قطره، قلپ، تراوش، تراویده، رشحه، ریزش، چک، چکانه، نشت
چکه
مترادف چکه : تراب، جرعه، قطره، قلپ، تراوش، تراویده، رشحه، ریزش، چک، چکانه، نشت
فارسی به انگلیسی
drop
blob, dribble, drip, drop, droplet, glob, leak, leakage, spatter
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
چک، چکانه، نشت
تراب
جرعه، قطره، قلپ
تراوش، تراویده، رشحه، ریزش
۱. تراب
۲. جرعه، قطره، قلپ
۳. تراوش، تراویده، رشحه، ریزش
۴. چک، چکانه، نشت
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) کوچک خرد حقیر . ۲ - ( صفت ) شوخ مسخره .
فرهنگ معین
(چِ کِ یا کَ ) [ تر. ] ۱ - (اِ. ) کوچک ، حقیر. ۲ - (ص . ) شوخ ، مسخره .
(چِ کِّ) (اِ.) قطره ، قطرة آب .
(چِ کِ یا کَ) [ تر. ] 1 - (اِ.) کوچک ، حقیر. 2 - (ص .) شوخ ، مسخره .
لغت نامه دهخدا
چکه. [ چ َ ک ِ / ک َ ] ( ص ) کوچک و خرد را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). کوچک ، خرد و خرده. ( ناظم الاطباء ).
چکه. [ چ َ ک َ / ک ِ ] ( ص ) در تداول عامه شخص لوده و مزاح کن و مسخره را گویند. آنکه بسیار مسخرگی کند وبخندد و بخنداند. کسی که همه امور را به لاغ و خوش طبعی و استهزاء گذراند و نسبت به پیش آمدهای صعب ، لاابالی و ولنگار باشد. آنکه از تمسخر شدن نرنجد و خود مایل به هزل و مسخرگی باشد. بی عار و بی بند و بار. سخت لوده و بسیارمزاح. آنکس که طبع لاابالی گونه دارد.
چکه. [ چ َ ک َ / ک ِ ] ( اِ ) در زبان آذری ، بمعنی آبکشی است که از ترکه و چوب تر سازند پالودن چلو و پلو را. صافی و سله ای که از چوب تر و باریک ساخته شود. ( یادداشت به خط مؤلف ).
چکه . [ چ َ / چ ِک ْ ک َ ] (اِ) به معنی قطره باشد. (برهان ). قطره و جزء بسیار کوچک از هر مایعی که کروی شکل باشد. (ناظم الاطباء). چکره وچکله . چِکَّه و چیکَّه . (در تداول اهالی مشهد و روستائیان خراسان ). رجوع به چکره و چکله و چکه چکه شود.
چکه . [ چ َ ک َ / ک ِ ] (اِ) در زبان آذری ، بمعنی آبکشی است که از ترکه و چوب تر سازند پالودن چلو و پلو را. صافی و سله ای که از چوب تر و باریک ساخته شود. (یادداشت به خط مؤلف ).
چکه . [ چ َ ک َ / ک ِ ] (ص ) در تداول عامه شخص لوده و مزاح کن و مسخره را گویند. آنکه بسیار مسخرگی کند وبخندد و بخنداند. کسی که همه ٔ امور را به لاغ و خوش طبعی و استهزاء گذراند و نسبت به پیش آمدهای صعب ، لاابالی و ولنگار باشد. آنکه از تمسخر شدن نرنجد و خود مایل به هزل و مسخرگی باشد. بی عار و بی بند و بار. سخت لوده و بسیارمزاح . آنکس که طبع لاابالی گونه دارد.
چکه . [ چ َ ک ِ / ک َ ] (ص ) کوچک و خرد را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کوچک ، خرد و خرده . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
۱. قطره؛ آب اندک که از جایی یا چیزی بچکد.
۲. [مجاز] مقدار کمی از مایع: یک چکه آب نمانده بود.
〈 چکهچکه: قطرهقطره.
۱. کوچک؛ خرد.
۲. حقیر.
۳. [عامیانه] شخص لوده و مسخره؛ آنکه همیشه شوخی و مسخرگی کند و مردم را بخنداند.
۲. [مجاز] مقدار کمی از مایع: یک چکه آب نمانده بود.
* چکه چکه: قطره قطره.
۱. کوچک، خرد.
۲. حقیر.
۳. [عامیانه] شخص لوده و مسخره، آن که همیشه شوخی و مسخرگی کند و مردم را بخنداند.
دانشنامه عمومی
خروج مایعات از مسیری مشخص و به صورت قطره قطره و سقوط آن ها تحت تاثیر نیروی جاذبه زمین.
گویش مازنی
۱سرسخت ۲چشت و چابک – دلیر ۳هوچی
کنار و گوشه
مغز گردو یا سیر یا هر چیز مانند آن
کف زدن – دست زدن
۱آب جاری ۲قطره آب
شاخه
دانه ای از یک بوته
واژه نامه بختیاریکا
( چکّه ) چُره؛ فِر؛ لیکه؛ تُی ( تُک )
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
چگونگی تهیه: ماست را در شیرزنه که یک ظرف بزرگتر از کوزه و یا مشک میباشد ریخته و بهم میزنند تا مسکه آن جدا شود. مواد باقیمانده را دوغ مینامند. دوغ را در یک خریطه نخی ریخته و می آویزند تا آب آن بچکد. بعد از چند ساعت وقتی تمام آب آن چکید و بیرون شد ماده سفید و غلیظ باقیماند که به آن چکه میگویند.
"نناری
اته صحرایی کتر میرنه
دیاری
ولگ و وا چکه زننه"
در نهان کبوتری صحرایی می میرد / در چشم انداز / برگ وباد دست افشانی می کنند
شعر از: شیکا اویلی