تحت تاثیر قرار دادن
فارسی به انگلیسی
affect, colors, engrave, govern, grab, possess, impress, infect, influence, ize _, overrule, penetrate, prepossess, reach, rule, smite, speak, sway, touch
فارسی به عربی
ختم
مترادف و متضاد
تحت تاثیر قرار دادن، بیک طرف متمایل کردن، تبعیض کردن
تحت تاثیر قرار دادن، مهر زدن، باقی گذاردن، تاثیر کردن بر
پیشنهاد کاربران
Impress
نشانه گیری کردن
توجه دیگران رو به خود جلب کردن، نظر مساعد و مثبت دیگران را به خود سبب شدن
کلمات دیگر: