کلمه جو
صفحه اصلی

چنبره


مترادف چنبره : چنبر، حلقه، دایره

فارسی به انگلیسی

circle, coil, bend, pad, air - cushion, [ear.] helix, curl, loop, ring, spiral

circle, coil, bend, pad, air - cushion, [ear.] helix


coil, curl, loop, ring, spiral


فارسی به عربی

مسند

مترادف و متضاد

چنبر، حلقه، دایره


circle (اسم)
محفل، دور، حوزه، طوق، چنبره، قلمرو، دایره، مدار، محیط دایره، چنبر

bend (اسم)
خم، خمیدگی، گیره، زانویی، زانو، چنبره، خمیدگی پیداکردن، زانویه، شرایط خمیدگی

torque (اسم)
طوق، چنبره، طوقه، گشتاور، گشتاوری، نیروی گشتاوری، نیروی پیچشی

hoop (اسم)
حلقه، تسمه، چنبره، چنبر، انگشتر

core (اسم)
هسته، چنبره، مغز ودرون هرچیزی

cushion (اسم)
پشتی، متکا، چنبره، کوسن، زیر سازی، مخده

coil (اسم)
چنبره، فنر، سیم پیچ، مارپیچ

tassel (اسم)
چنبره، منگوله، کاکل ذرت

pad (اسم)
پشتی، چنبره، جاده، چنگ، لایی، لایه، تشک، دفترچه یادداشت، دزد پیاده، اسب راهوار، صدای پا، هر چیز نرم، اب خشک کن، مرکب خشک کن

فرهنگ فارسی

چنبرمانند، بشکل چنبر
۱ - ( صفت ) بشکل چنبر چنبر مانند . ۲ - حلقه .
دهی از دهستان چولائی خانه بخش حوم. شهرستان مشهد .

رویۀ حاصل از دَوران یک دایره در فضا حول محوری واقع در صفحۀ آن دایره که دایره را قطع نمی‌کند


فرهنگ معین

(چَ بَ رِ ) (ص نسب . ) به شکل چنبر، چنبر مانند.

لغت نامه دهخدا

چنبره. [چَم ْ ب َ رَ / رِ ] ( اِ ) چنبر. حلقه. دایره. هر چیز دایره مانند چون کم غربال و غیره. چنبرک :
چنبره دید جهان ادراک تست
پرده پاکان حس ناپاک تست.
مولوی.
|| حلقه مانندی از پاره های جامه و تکه های پارچه درهم پیچیده که طبق کشان روی سر گذاشته طبق را با سر بر زیر آن نهند تا پوست و استخوان سر از فشار چوب طبق صدمه و آزار نبیند. || چنبری از چوب تر و ریسمان که گاه کم آبی بر سوراخ تنوره گذارند تا فشار آب بیشتر شود. ( یادداشت مؤلف ).
- چنبره گردن .رجوع به چنبر گردن شود.

چنبره. [ چَم ْ ب َ رِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان چولائی خانه بخش حومه شهرستان مشهد که در چهل هزارگزی شمال باختری مشهد واقع است. در دامنه کوه واقع و هوایش سردسیری است و 44 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش ذرت و کنجد و شغل اهالی زراعت و مالداری میباشد و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

چنبره . [ چَم ْ ب َ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چولائی خانه بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در چهل هزارگزی شمال باختری مشهد واقع است . در دامنه ٔ کوه واقع و هوایش سردسیری است و 44 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش ذرت و کنجد و شغل اهالی زراعت و مالداری میباشد و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


چنبره . [چَم ْ ب َ رَ / رِ ] (اِ) چنبر. حلقه . دایره . هر چیز دایره مانند چون کم غربال و غیره . چنبرک :
چنبره ٔ دید جهان ادراک تست
پرده ٔ پاکان حس ناپاک تست .

مولوی .


|| حلقه مانندی از پاره های جامه و تکه های پارچه درهم پیچیده که طبق کشان روی سر گذاشته طبق را با سر بر زیر آن نهند تا پوست و استخوان سر از فشار چوب طبق صدمه و آزار نبیند. || چنبری از چوب تر و ریسمان که گاه کم آبی بر سوراخ تنوره گذارند تا فشار آب بیشتر شود. (یادداشت مؤلف ).
- چنبره ٔ گردن .رجوع به چنبر گردن شود.

فرهنگ عمید

چنبرمانند، به شکل چنبر.

دانشنامه عمومی

چَنبَره یکی از اشکال هندسی است.
پارامتر u و v در بازه ‎[۰, ۲π)‎ قرار دارند.
R شعاع از مرکز تا محور چنبره است
r شعاع چنبره است
چنبره شکلی سه بعدی است که از چرخاندن یک دایره در فضایی سه بعدی و حول محوری هم صفحه ولی غیرمماس با آن دایره به وجود می آید.
چنبره را می توان به صورت پارامتری تعریف کرد:
که را آن:

دانشنامه آزاد فارسی

چَنْبَرِه (torus)
چَنْبَرِه
در ریاضیات، رویه ای به شکل کیک حلقه ای یا دونات، با سوراخی در وسط. این رویه با دوران یک دایره در فضا حول محوری که در صفحۀ دایره است ولی آن را قطع نمی کند، پدید می آید.

چنبره (صنعت). چَنْبَرِه (صنعت)(torus)
محفظه ای به شکل حلقه ای حاوی پلاسما، در رآکتورهای هم جوشی هسته ای، ازجمله در رآکتور جت.

فرهنگستان زبان و ادب

{torus, anchor ring , tore} [ریاضی] رویۀ حاصل از دَوران یک دایره در فضا حول محوری واقع در صفحۀ آن دایره که دایره را قطع نمی کند

واژه نامه بختیاریکا

چم چیر

پیشنهاد کاربران

طوق . . . . . . . . . ، گردنبند

سیطره



کلمات دیگر: