کلمه جو
صفحه اصلی

تحرک


مترادف تحرک : تکان، جنب وجوش، جنبش، حرکت، پویایی، جنبیدن، به حرکت آمدن، دنیامیسم، به حرکت درآوردن

متضاد تحرک : آرامش، تحجر، سکون

برابر پارسی : جنبش، جنب و جوش کردن، جنبیدن

فارسی به انگلیسی

pep, ambulation, soul

ambulation, soul


فارسی به عربی

تحرک , قابلیة الحرکة

عربی به فارسی

حرکت , جنبش , نقل وانقال نيرو بوسيله حرکت , تحرک , نقل وانتقال , مسافرت , حرکت دادن , حرکت کردن , نقل مکان


مترادف و متضاد

stimulus (اسم)
محرک، تحریک، انگیزه، وسیله تحریک، تحرک، انگیختار

locomotion (اسم)
حرکت، جنبش، نقل و انتقال، مسافرت، تحرک، نقل و انتقال نیرو به وسیله حرکت

mobility (اسم)
پویایی، تحرک، جنبایی

volubility (اسم)
روانی، چرب زبانی، تحرک، چرخندگی

تکان، جنب‌وجوش، جنبش، حرکت ≠ آرامش، تحجر، سکون


پویایی


جنبیدن، به حرکت‌آمدن


دنیامیسم


به‌حرکت درآوردن


۱. تکان، جنبوجوش، جنبش، حرکت
۲. پویایی
۳. جنبیدن، به حرکتآمدن
۴. دنیامیسم
۵. بهحرکت درآوردن ≠ آرامش، تحجر، سکون


فرهنگ فارسی

حرکت کردن، جنبیدن، جنبش دادن
۱- ( مصدر ) جنبیدن . ۲- ( اسم ) جنبش . ۳- انفعال . جمع : تحرکات . یا تحرک و سکون . جنبش و آرامش .

فرهنگ معین

(تَ حَ رُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) جنبیدن . ۲ - (اِمص . ) جنبش .

لغت نامه دهخدا

تحرک. [ ت َ ح َرْ رُ ] ( ع مص ) جنبیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جنبیدن و حرکت کردن. ( فرهنگ نظام ).ضد سکون. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) :
گام بگام او چه تحرک نمود
میل بمیلش به تبرک ربود.
نظامی.
|| تحرک شظاة؛ از عیبهایی است که برای اسب پدید می آید و شظاة، استخوانی است چسبیده به ذراع. و این عیب بر اسب دشوارتر از عیب انتشار ( باد گرفتن پی ستور ) است. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 27 ).

فرهنگ عمید

حرکت کردن، جنبیدن، جنبش داشتن.

دانشنامه عمومی

تحرک ممکن است مراجعه کنید به:
علوم: تحرک، یک پارادایم معاصر در علوم اجتماعی و انسانی که جنبش افراد، ایده ها و چیزها را بررسی می کند تحرک اقتصادی، توانایی افراد یا خانواده برای بهبود وضعیت اقتصادی خود فیزیک تحرک الکتریکی، توانایی ذرات باردار به از طریق یک رسانه حرکت الکترونی تحرک، چگونه به سرعت یک الکترون می تواند از طریق یک فلز یا نیمه هادی حرکت کند . تحرک الکتروفورتیک، سرعت یک ذره باردار پراکنده در الکتروفورز محاسبات رایانه همراه، تعامل انسان و کامپیوتر است که توسط یک کامپیوتر انجام شود . مدل تحرک، مدل حرکت کاربران از تلفن های همراه و شبکه های موقت بی سیم انسان شناسی تحرک جمعیت، مهاجرت در داخل یک جمعیت تحرک اجتماعی، جنبش مردم بین یکی از کلاس های اجتماعی یا سطح اقتصادی آموزش و پرورش تحرک علمی، دانش آموزان و معلمان در آموزش عالی تحصیل یا تدریس در جای دیگر برای یک مدت زمان محدود کارآموزان تحرک، دانش آموزان و معلمان در آموزش و پرورش فنی و حرفه ای یا آموزش تحصیل یا تدریس در جای دیگر برای یک مدت زمان محدود سایر کاربردها تحرک Carsharing، به اشتراک گذاری خودرو تعاونی سوئیس تحرک (آهنگ)، یک آهنگ 1990 توسط موبی تحرک (نظامی)، توانایی واحدهای نظامی یا سیستم های سلاح به حرکت به یک هدف تحرک شخصی، توانایی کاربران مخابراتی برای دسترسی به خدمات بر اساس یک شناسه شخصی بازی تحرک (بازی ویدئویی)، یک بازی 2001 کامپیوتر تحرک (شطرنج)، توانایی یک تکه شطرنج را به حرکت در سراسر هیئت مدیره

دانشنامه آزاد فارسی

تَحَرُّک (mobility)
در اقتصاد، درجۀ تحرک عوامل تولید۱ (یا نیروهای تولید) از شغلی به شغل دیگر (تحرک شغلی) یا از منطقه ای به منطقۀ دیگر (تحرک منطقه ای). مثلاً، در بریتانیا، به سبب کمبود اطلاع در مورد فرصت های شغلی موجود در قسمت های مختلف کشور و همچنین مشکلات مربوط به یافتن محل سکونت مناسب در بعضی از مناطق، تحرک نیروی کار در مورد کارگران غیرماهر چندان زیاد نیست.
factors of production

فرهنگ فارسی ساره

جنبش


فرهنگستان زبان و ادب

{mobility} [فیزیک] ← تحرک رانشی
{mobility} [علوم نظامی] قابلیتی در نیروهای نظامی که به آنان امکان می دهد که ضمن حفظ توانایی انجام مأموریت اصلی بتوانند از مکانی به مکان دیگر حرکت کنند

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَا تُحَرِّکْ: حرکت نده
ریشه کلمه:
حرک (۱ بار)

حرکت. ضدّسکون. و آن انتقال جسم است از مکانی به مکانی و گاهی به استحاله نیز گفته می‏شود خواه در زیادت اجزاء باشد یا در نقصان آن (مفردات) مثل رسیدن سیب و پوشیدن آن زبان خویش به تلاوت قرآن مجنبان تا به آن عجله کنی که جمع کردن و فراهم آوردن آن به عهده ‏ماست و چون آن را بخوانیم قرائت آن را تبعیّت کن. در خواندن قرآن پیش از آنکه وحی آن تمام شود شتاب نکن و بگو پروردگارا مرا دانش افزای . مجمع البیان گوید: عجله آن است که کار را پیش از وقت بخواهیم و سرعت آن است که در اوّل آن انجام دهیم . در المیزان هست: این آیه مؤید آن است که در روایات آمده قرآن علاوه از نزول تدریجی یک نزول دفعی دارد که به آن حضرت یک جا نازل شده است و پیش از نزول تدریجی علم مختصری به آن داشت و از عجله در آن پیش از نزول تدریجی نهی شده است (نقل به معنی) بقیّه مطلب در (ن ز ل) دیده شود این لفظ فقط یک بار در قرآن آمده است.

واژه نامه بختیاریکا

جُم و جیلا؛ تَکُو وَکُو؛ ورکن ورکن

پیشنهاد کاربران

حرکت کردن ، تکان ، به حرکت در آوردن.


کلمات دیگر: