کلمه جو
صفحه اصلی

پوست انداختن

فارسی به انگلیسی

to moult, [fig.] to have a hard time of it


فارسی به عربی

تهدل , سقیفة , قشرة , مستنقع

مترادف و متضاد

peeling (اسم)
قشر، پوست، پوست انداختن، سلف، پیلینگ

desquamate (فعل)
پوسته پوسته شدن، پوست انداختن، پوست ریختن

molt (فعل)
پوست انداختن، موی ریختن، تولک رفتن

moult (فعل)
پوست انداختن، موی ریختن، تولک رفتن

exuviate (فعل)
پوست انداختن، پر ریختن

shell (فعل)
پوست کندن از، پوست انداختن، سبوس گیری کردن، مغز میوه را دراوردن

slouch (فعل)
اویختن، پوست انداختن، دولا دولا راه رفتن، خمیده بودن، اویخته بودن

peel (فعل)
پوست کندن، کندن، پوست انداختن، مقشر کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر )۱- پوست از تن بدر کردن بعضی جانوران مانند مار و زنجره انسلاخ . ۲- سخت رنج دیدن .

لغت نامه دهخدا

پوست انداختن. [ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) از پوست دررفتن. بدل کردن پوست چنانکه مار و زنجره. پوست از تن بدر کردن بعض جانوران چون مار و چزد ( زنجره ). منسلخ شدن. انسلاخ . || سخت رنج دیدن. رنجی فراوان بردن برای نیل بمقصودی. تعبی سخت بردن در راهی یا کاری یا از شدت حرارت آفتاب. سخت تعب بردن از درازی یا سختی کار یا راه یا هوا: از گرمای امسال پوست انداختیم.

اصطلاحات

معنی ضرب المثل -> پوست انداختن
برای انجام کاری یا در برخورد با موقعیت ناموافقی رنج و مرارت و مشقات فروان کشیدن.

دانشنامه عمومی

پوست انداختن داستانی از کارلوس فوئنتس نویسنده مکزیکی است که برای اولین بار در سال ۱۹۶۷ منتشر شد.داستان این رمان سفر خاویر (داستان نویس و شاعر مکزیکی) و الیزابت (همسر خاویر) و دو همسفر آن دو، فرانتس و ایزابل (معشوقه جوان و عجالتاً خام فرانتس) از مکزیکوسیتی به وراکروز (ساحل دریا) روایت می شود. درشهر چولولا اتومبیل فرانتس خراب می شود و آن ها ناچار، شب را درهتل می گذرانند. نیم شب الیزابت به اتاق فرانتس و ایزابل به اتاق خاویر می رود.سپس جدل های میان خاویر و الیزابت به تدریج رنگ خشونت می گیرد و تعارض نیمه پنهان این زن و شوهر آشکار می شود.نبو
این کتاب توسط عبدالله کوثری در سال ۱۳۸۰ به فارسی ترجمه و توسط نشر آگاه منتشر شد.

واژه نامه بختیاریکا

تو نُهادن

پیشنهاد کاربران

پوستَندازیدن/پوستَنداختن.


کلمات دیگر: