معنی اصطلاح -> به / با زبان بی زبانی چیزی را گفتن / فهماندن
بیان تلویحی مطلبی؛ فهماندن مطلبی بدون بیان صریح آن
مثال:
به زبان بی زبانی به من فهماند که در زندگی زناشویی اش خوشبخت نیست و در پی فرصتی برای جدایی است.
بیان تلویحی مطلبی؛ فهماندن مطلبی بدون بیان صریح آن
مثال:
به زبان بی زبانی به من فهماند که در زندگی زناشویی اش خوشبخت نیست و در پی فرصتی برای جدایی است.