معنی اصطلاح -> از خیر چیزی گذشتن
به رغم افایده ی احتمالی چیزی / نیاز به چیزی، از آن چشم پوشیدن
مثال:
می گویند چشم پزشک بسیار حاذقی است، اما برای سه ماه دیگر نوبت می دهد. من هم از خیرش گذشتم و پیش همان دکتر محله ی خودمان رفتم.
توضیح:
همچنین ← قید چیزی را زدن
به رغم افایده ی احتمالی چیزی / نیاز به چیزی، از آن چشم پوشیدن
مثال:
می گویند چشم پزشک بسیار حاذقی است، اما برای سه ماه دیگر نوبت می دهد. من هم از خیرش گذشتم و پیش همان دکتر محله ی خودمان رفتم.
توضیح:
همچنین ← قید چیزی را زدن