معنی اصطلاح -> چهارچشمی / چارچشمی کسی یا چیزی را پاییدن
با دقت / کنجکاوی بسیار کسی / چیزی را زیر نظر گرفتن
مثال:
هیچ کاری نمی شد کرد. همسایه ها دایم ما را چارچشمی می پاییدند و همه ی رفت وآمدهایمان را زیر نظر داشتند.
با دقت / کنجکاوی بسیار کسی / چیزی را زیر نظر گرفتن
مثال:
هیچ کاری نمی شد کرد. همسایه ها دایم ما را چارچشمی می پاییدند و همه ی رفت وآمدهایمان را زیر نظر داشتند.