معنی اصطلاح -> از جاده ی چیزی منحرف شدن / قدم بیرون نهادن / خارج شدن
ترک کردن چیزی
مثال:
- چون گمان می کرد که خواهرش از جاده ی عفاف خارج شده، از سال ها پیش رابطه اش را با او قطع کرده بود.
- او در آغاز حاکم عادلی بود، اما در اواخر عمر از جاده ی عدل و انصاف منحرف شد و مردم را از خود بیزار کرد.
ترک کردن چیزی
مثال:
- چون گمان می کرد که خواهرش از جاده ی عفاف خارج شده، از سال ها پیش رابطه اش را با او قطع کرده بود.
- او در آغاز حاکم عادلی بود، اما در اواخر عمر از جاده ی عدل و انصاف منحرف شد و مردم را از خود بیزار کرد.