کلمه جو
صفحه اصلی

دروب

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع درب دروازه ها .
جمع درب اصل این کلمه عربی نیست و عرب آنرا بمعنی ابواب بکار می برد

فرهنگ معین

(دُ ) [ ع . ] جِ درب ، دروازه ها.

لغت نامه دهخدا

دروب. [ دَ ] ( ع ص ) ستور رام ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است ، گویند: جمل دروب و ناقة دروب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). یا شتر ماده ای که هر گاه لب او را بگیرند و چشم وی را سپوخند در پی شخص رود. ( از منتهی الارب ). دَرَبوت. تَرَبوت.

دروب. [ دُ ] ( ع اِ ) ج ِ دَرب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). اصل این کلمه عربی نیست و عرب آنرا به معنی «ابواب » بکار می برد. ( از المعرب جوالیقی ). رجوع به درب شود : اهالی شهر در دروب و محلات ممتنع شدند. ( جهانگشای جوینی ). یکی چند بر این سیاق اعباء مشاق را دست تحمل می دادم و در باب اوضاع و اساس دروب و زفاق طریق اسواق... به ناکام گام می نهادم. ( ترجمه محاسن اصفهان آوی ).

دروب . [ دَ ] (ع ص ) ستور رام ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است ، گویند: جمل دروب و ناقة دروب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یا شتر ماده ای که هر گاه لب او را بگیرند و چشم وی را سپوخند در پی شخص رود. (از منتهی الارب ). دَرَبوت . تَرَبوت .


دروب . [ دُ ] (ع اِ) ج ِ دَرب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اصل این کلمه عربی نیست و عرب آنرا به معنی «ابواب » بکار می برد. (از المعرب جوالیقی ). رجوع به درب شود : اهالی شهر در دروب و محلات ممتنع شدند. (جهانگشای جوینی ). یکی چند بر این سیاق اعباء مشاق را دست تحمل می دادم و در باب اوضاع و اساس دروب و زفاق طریق اسواق ... به ناکام گام می نهادم . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ).


فرهنگ عمید

=درب

درب#NAME?



کلمات دیگر: