از حال رفتن
فارسی به انگلیسی
اصطلاحات
معنی اصطلاح -> از حال رفتن
[ در اثر ضعف / خستگی / بیماری /... ] بیهوش شدن
مثال:
حاج خانم اونقدر حرف زد که داشتم از حال می رفتم.
[ در اثر ضعف / خستگی / بیماری /... ] بیهوش شدن
مثال:
حاج خانم اونقدر حرف زد که داشتم از حال می رفتم.
پیشنهاد کاربران
Faint
غش کردن،
از حال رفتن
غش کردن،
از حال رفتن
بیهوش شدن
کلمات دیگر: