معنی اصطلاح -> به دست وپا افتادن
نگران شدن و به تلاش و تقلا آغاز کردن
مثال:
همان هایی که دایم به جقه ی شاه قسم می خوردند و دم از وفاداری می زدند، همین که حس کردند قدرت او درحال فروپاشی است، به دست وپا افتادند تا راه فراری پیدا کنند و پول هایشان را به خارج انتقال دهند.
نگران شدن و به تلاش و تقلا آغاز کردن
مثال:
همان هایی که دایم به جقه ی شاه قسم می خوردند و دم از وفاداری می زدند، همین که حس کردند قدرت او درحال فروپاشی است، به دست وپا افتادند تا راه فراری پیدا کنند و پول هایشان را به خارج انتقال دهند.