مترادف حما : لجن، گل ولای
حما
مترادف حما : لجن، گل ولای
مترادف و متضاد
لجن، گلولای
فرهنگ فارسی
( مصدر ) نگاهداری کردن کسی را دفاع کردن از کسی .
خویشاوندی شوی و زوجه چون پدر و برادر و غیره خشم گرفتن
خویشاوندی شوی و زوجه چون پدر و برادر و غیره خشم گرفتن
فرهنگ معین
(حَ ) [ ع . ] (اِ. ) خویشاوند زن و شوهر.
لغت نامه دهخدا
حما. [ ح َ ] ( ع اِ ) بر وزن قفا، خویشاوند شوی و زوجه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ عمید
جایی که دیگران اجازۀ حضور در آن را ندارند.
دانشنامه عمومی
حَمات یا حَما (به عربی: حماة) یکی از شهرهای کشور سوریه است. این شهر مرکز استان حمات است.
نام این شهر در متون قدیمی پارسی «حمات» نوشته شده است، اما در خود این شهر و همچنین در نشریات جدید از آن تحت نام «حما» یاد می شود.
در سال ۱۹۸۲ در این شهر شورش بزرگی علیه حکومت حزب بعث سوریه در این شهر به راه افتاد که ارتش سوریه برای در هم شکستن عملیات وسیعی را به اجرا گذاشت که حدود ۲۰ تا ۴۰ هزار نفر در آن کشته شدند. کشتار حمات در کنار نبرد سپتامبر سیاه در اردن به عنوان خونبارترین عملیات های دولت های عربی علیه ملت های خود شناخته می شوند. رهبری این عملیات را رفعت اسد برادر رهبر سوریه حافظ اسد بر عهده داشت و شورشیان عمدتاً از گروه های اسلام گرا به ویژه اخوان المسلمین بودند.
نام این شهر در متون قدیمی پارسی «حمات» نوشته شده است، اما در خود این شهر و همچنین در نشریات جدید از آن تحت نام «حما» یاد می شود.
در سال ۱۹۸۲ در این شهر شورش بزرگی علیه حکومت حزب بعث سوریه در این شهر به راه افتاد که ارتش سوریه برای در هم شکستن عملیات وسیعی را به اجرا گذاشت که حدود ۲۰ تا ۴۰ هزار نفر در آن کشته شدند. کشتار حمات در کنار نبرد سپتامبر سیاه در اردن به عنوان خونبارترین عملیات های دولت های عربی علیه ملت های خود شناخته می شوند. رهبری این عملیات را رفعت اسد برادر رهبر سوریه حافظ اسد بر عهده داشت و شورشیان عمدتاً از گروه های اسلام گرا به ویژه اخوان المسلمین بودند.
wiki: حما
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی حَمَإٍ: گل سیاه - لجن
معنی هُمَا: آن دو
ریشه کلمه:
حم ء (۴ بار)
لجن سیاه بد بو. در مفردات گوید: «طین اسود منتن» صحاح و اقرب گل سیاه گفتهاند، کشّاف گل سیاهمتغیر، مجمع آن را جمع حماة و گل متغیر به سیاهی و در ذیل آیه 86 کهف گل سیاه بد بو گفته است. مجموع این کلمات در کلمه «لجن سیاه بد بو» خلاصه میشود. انسان را از گل خشک از گل سیاه بد بو آفریدیم. راجع به تفصیل بیشتر به «آدم» رجوع شود. این کلمه سه بار در قرآن آمده است سوره حجر، آیات 26-28-33. * «عَیْنٍ حَمِئَةٍ» یعنی چشمهای که در آن گل سیاه هست (مجمع - اقرب) ناگفته نماند: کسی که در خشکی است چنان میداند که آفتاب از زمین طلوع و در زمین غروب میکند و کسی که در دریاست چنان میبیند که آن از دریا طلوع و در دریا فرود میرود، از آیه شریفه به دست میآید که ذوالقرنین به آخرین آبادی در مغرب در نظر بیننده در آبی که در اثر لجن، سیاه به نظر میآید و یا در آبی که روی لجن را پوشانده بود، غروب میکرد لذا فرموده «وَجَدَهاتَغْرُبُ» یعنی او چنان یافت نه اینکه واقع از آن قرار بود. طبق تحقیقات ابوالکلام آزاد محقق همندی ذوالقرنین (به نظر او کوروش کبیر) در سفر اوّل خود برای سرکوبی دولت لیدی به طرف غرب (آسیای صغیر) حرکت کرد و آفتاب را چنان دید. میگوید، اکنون نقشه سواحل غربی آسیای صغیر را برابر خود بگذاریم، در این نقشه میبینیم که بیشتر ساحل به خلیجهای کوچک منتهی میشود مخصوصاً در نواحی حدود «ازمیر» که دریا تقریباً صورت یک چشمه بزرگ به خود میگیرد. سارد (پایتخت کشور لیدی) در نزدیکی ساحل غربی قرار داشت و چندان از شهر ازمیر فعلی فاصله نداشت، در اینجا میتوانیم بگوئیم کوروش بعد از استیلاء بر سارد به نقطهای از سواحل دریای اژه نزدیک ازمیر میرساند و در آمجا متوجّه میگردد که دریا صورت چشمهای به خود گرفته و آب نیز از گل و لای ساحل تیره رنگ به نظر میرسد. در حئالی غروب اگر کسی اینجا ایستاده باشد خواهد دید که قرص خورشید چنان مینماید که در آب محو میشود، این چیزی است که قرآن از آن تعبیر به این جمله مینماید «وَجَدَها تَغْرُبُ فی عَیْنٍ حَمِئَةٍ» یعنی چنین دید که خورشید در محلی که آب آن تیره رنگ بود فرو میرفت. مسلم است که خورشید در محلی معیّن غروب نمیکند ولی اگر در سواحل دریا ایستاده باشیم، در نتیجه کرویّت زمین و انحنای سطح آب خواهیم دید که خورشید هنگام غروب کم کم و آرام آرام در سینه دریا جای میگیرید (ذوالقرنین باستانی پاریزی ص 93) .
معنی هُمَا: آن دو
ریشه کلمه:
حم ء (۴ بار)
لجن سیاه بد بو. در مفردات گوید: «طین اسود منتن» صحاح و اقرب گل سیاه گفتهاند، کشّاف گل سیاهمتغیر، مجمع آن را جمع حماة و گل متغیر به سیاهی و در ذیل آیه 86 کهف گل سیاه بد بو گفته است. مجموع این کلمات در کلمه «لجن سیاه بد بو» خلاصه میشود. انسان را از گل خشک از گل سیاه بد بو آفریدیم. راجع به تفصیل بیشتر به «آدم» رجوع شود. این کلمه سه بار در قرآن آمده است سوره حجر، آیات 26-28-33. * «عَیْنٍ حَمِئَةٍ» یعنی چشمهای که در آن گل سیاه هست (مجمع - اقرب) ناگفته نماند: کسی که در خشکی است چنان میداند که آفتاب از زمین طلوع و در زمین غروب میکند و کسی که در دریاست چنان میبیند که آن از دریا طلوع و در دریا فرود میرود، از آیه شریفه به دست میآید که ذوالقرنین به آخرین آبادی در مغرب در نظر بیننده در آبی که در اثر لجن، سیاه به نظر میآید و یا در آبی که روی لجن را پوشانده بود، غروب میکرد لذا فرموده «وَجَدَهاتَغْرُبُ» یعنی او چنان یافت نه اینکه واقع از آن قرار بود. طبق تحقیقات ابوالکلام آزاد محقق همندی ذوالقرنین (به نظر او کوروش کبیر) در سفر اوّل خود برای سرکوبی دولت لیدی به طرف غرب (آسیای صغیر) حرکت کرد و آفتاب را چنان دید. میگوید، اکنون نقشه سواحل غربی آسیای صغیر را برابر خود بگذاریم، در این نقشه میبینیم که بیشتر ساحل به خلیجهای کوچک منتهی میشود مخصوصاً در نواحی حدود «ازمیر» که دریا تقریباً صورت یک چشمه بزرگ به خود میگیرد. سارد (پایتخت کشور لیدی) در نزدیکی ساحل غربی قرار داشت و چندان از شهر ازمیر فعلی فاصله نداشت، در اینجا میتوانیم بگوئیم کوروش بعد از استیلاء بر سارد به نقطهای از سواحل دریای اژه نزدیک ازمیر میرساند و در آمجا متوجّه میگردد که دریا صورت چشمهای به خود گرفته و آب نیز از گل و لای ساحل تیره رنگ به نظر میرسد. در حئالی غروب اگر کسی اینجا ایستاده باشد خواهد دید که قرص خورشید چنان مینماید که در آب محو میشود، این چیزی است که قرآن از آن تعبیر به این جمله مینماید «وَجَدَها تَغْرُبُ فی عَیْنٍ حَمِئَةٍ» یعنی چنین دید که خورشید در محلی که آب آن تیره رنگ بود فرو میرفت. مسلم است که خورشید در محلی معیّن غروب نمیکند ولی اگر در سواحل دریا ایستاده باشیم، در نتیجه کرویّت زمین و انحنای سطح آب خواهیم دید که خورشید هنگام غروب کم کم و آرام آرام در سینه دریا جای میگیرید (ذوالقرنین باستانی پاریزی ص 93) .
wikialkb: حَمَإ
کلمات دیگر: