دهی است از دهستان تکاب بخش ریوش شهرستان کاشمر واقع در ۵ هزار گزی جنوب باختری ریوش و یک هزار گزی جنوب مالرو عمومی ریوش به بروسکن کوهستانی معتدل .
خرو
فرهنگ فارسی
دهی است از دهستان تکاب بخش ریوش شهرستان کاشمر واقع در ۵ هزار گزی جنوب باختری ریوش و یک هزار گزی جنوب مالرو عمومی ریوش به بروسکن کوهستانی معتدل .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
خرو. [ خ ِ ] (اِ) خیرو. خبازی . (ناظم الاطباء). خُرو. تخم آن گزندگی جانوران رانافع است و بعربی بذرالخرو خوانند. (برهان قاطع).
بس کسا کاندر هنر وندر گهر دعوی کند
همچو خردر خرو ماند چون گه برهان شود.
فرخی .
خرو. [ خ ُ ] (اِ) مخفف خروس است . (از برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خروه . خروچ . خروس . || خیرو. خبازی . (ناظم الاطباء). رجوع به خِرو شود.
خرو. [ خ ِ ] ( اِ ) خیرو. خبازی. ( ناظم الاطباء ). خُرو. تخم آن گزندگی جانوران رانافع است و بعربی بذرالخرو خوانند. ( برهان قاطع ).
خرو. [ خ ِ ] ( اِ ) بزبان بعضی از عربان بمعنی مطلق سرگین باشد همچو خروالدیک که سرگین خروس است و آنرا بر گزندگی سگ دیوانه نهند نافع باشد. و خروالفار که سرگین موش است ، چون بر دأالثعلب طلا کنند سودمند بود. همچنین خروالذئب که سرگین گرگ باشد، گویند اگر قدری از آن بر ریسمانی که از پشم گوسفندی که گرگ او را کشته باشد بندند و آن ریسمان را بر ران صاحب قولنج ببندند در حال بگشاید. ( برهان قاطع ). فَضله. چَلْغوز. ( یادداشت بخط مؤلف ). || گِل. لای. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
بس کسا کاندر هنر وندر گهر دعوی کند
همچو خردر خرو ماند چون گه برهان شود.
خرو. [ خ َرْوْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان برون بخش حومه شهرستان فردوس ، واقع در سی هزارگزی شمال خاوری فردوس و شش هزارگزی خاور شوسه عمومی بجستان به فردوس. این ده کوهستانی و گرمسیر است. آب از قنات. محصول آن غلات ، پنبه ، زعفران ، ابریشم. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
خرو. [ خ َرْوْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان تکاب بخش ریوش شهرستان کاشمر،واقع در 5هزارگزی جنوب باختری ریوش و یک هزارگزی جنوب مالرو عمومی ریوش به بروسکن. کوهستانی ، معتدل. آب از چشمه. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت ، مالداری. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
خرو. [ خ َرْوْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برون بخش حومه ٔ شهرستان فردوس ، واقع در سی هزارگزی شمال خاوری فردوس و شش هزارگزی خاور شوسه ٔ عمومی بجستان به فردوس . این ده کوهستانی و گرمسیر است . آب از قنات . محصول آن غلات ، پنبه ، زعفران ، ابریشم . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
دانشنامه عمومی
خرو را به اصطلاحی كه از دیرباز در جملات اساطیری و ادبی و در زبان فارسی كهن مرسوم شده است ، می توان از دو شاخه كاملاً متفاوت به معنای آن پرداخت. اول آنكه با جستجو در ادبیات كهن فارسی معنی كلمه یا اصطلاح خرو ، چنین است : شرقی ترین سرزمینی است كه زیر آماج اولین اشعه های خورشید قرار می گیرد و یا سرزمینی كه نور خورشید سحرگاهان ابتدا آنجا را روشن می نموده است و این نشان از گود بودن آن منطقه نیز می باشد. اطلاق این كلمه در اصل به شرقی ترین سرزمین ها گفته می شده است .
خرو (طبس)، روستایی است در شهرستان طبس استان خراسان جنوبی.
خرو (نیشابور)، شهری است در شهرستان نیشابور استان خراسان رضوی.
خرو (فردوس)، روستایی است در شهرستان فردوس استان خراسان رضوی.
خرو (کاشمر)، روستایی است در شهرستان کاشمر استان خراسان رضوی.
جزیره خرو، جزیره ای است در شهرستان دیر استان بوشهر ( در آبهای خلیج فارس).
بام های طلایی
پایتخت آلوی ایران
نگین ییلاقات کشور
ماسوله خراسان
فاصله این شهر تا مشهد ۹۶ کیلومتر هست.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این شهر ۱۹٬۰۱۲ نفر (در ۴٬۹۷۹ خانوار) بوده است.
شهر خرو با داشتن جاذبه های گردشگری سالانه پذیرای هزاران مسافر از سراسر ایران است.از جاذبه های گردشگری این شهر می توان به موارد زیر اشاره کرد:آبشار شاه سو (شش آب) و آبشار رود میانرودخانه خروشان با نام های رودخانه کوچک، بزرگ و در میانوجود متبرک امامزاده خلیفه سید علی و یادمان گذر علی بن موسی الرضا از شهر خرو (چشمه علی بن موسی الرضا)و همچنین ده ها چشمه جوشان و باغات سرسبز و مردمانی با صفا و مهمان دوست که پذیرای شما عزیزان هستند.
این روستا در دهستان بررود قرار دارد؛ و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن (۳۰ خانوار) ۸۹ نفراست.
دانشنامه آزاد فارسی
گویش مازنی
۱نوعی باقلای وحشی ۲لوبیای خودرو و هرز ۳دانه های سیاه رنگ ...
پیشنهاد کاربران
ونلم یکی از شهرستان های خراسان رضوی خرو نام دارد