کلمه جو
صفحه اصلی

تلوین

عربی به فارسی

فن رنگرزي , حالت رنگ پذيري , رنگ اميزي


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) رنگ کردن رنگ رنگ کردن رنگ دادن . ۲ - غذای متنوع حاضر کردن . ۳ - اسلوب سخن را تغییردادن و بگون. دیگردر آوردن . ۴ - ( اسم ) گوناگونی رنگارنگی . جمع : تلوینات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - رنگ به رنگ کردن . ۲ - اسلوب سخن را تغییر دادن و متنوع ساختن . ۳ - غذاهای گوناگون حاضر کردن .

لغت نامه دهخدا

تلوین. [ ت َل ْ ] ( ع مص ) رنگ دار کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). رنگ دار کردن چیزی را. ( از اقرب الموارد ). گوناگون کردن. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) : از حسن تلوین و تزیین بجایی رسانیدند که هرکس که می دید انگشت تعجب در دندان می گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 422 ). || رنگ درآوردن غوره. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ). آشکار گردیدن رسیدگی در غوره خرما. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). لون البسر ( مجهولاً )؛ پدید گشت در آن بُسر آثار پختگی در رسیدگی. ( ناظم الاطباء ). || آشکار گردیدن پیری در موی سر. ( از اقرب الموارد ). || به اصطلاح اهل تصوف نام یکی از مقامات فقر. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). و آن مقام طلب و تفحص است از راه استقامت. ( از تعریفات جرجانی ). گردیدن بنده است در احوال. و نزد اکثر تلوین مقام ناقصی است. و نزد ما کاملترین مقامات است و حال بنده در آن مدلول فرموده پروردگار است : «کل یوم هو فی شأن ». ( از تعریفات جرجانی ). تلوین اشارت است به تقلب قلب میان کشف و احتجاب به سبب تناوب وتعاقب غیبت صفات و ظهور آن ، مادام که شخص از حد صفات نفس عبور نکرده باشد و به عالم صفات قلب نرسیده اورا صاحب تلوین نگویند، چه تلوین به جهت تعاقب احوال مختلف بود و مقید صفات نفس را صاحب حال نخوانند و ارباب کشف ذات از حد تلوین گذشته باشند و بمقام تمکین رسیده. ( از نفایس الفنون در علم تصوف ) :
هر دمی شوری نیاوردی به پیش
برنیاوردی ز تلوین هاش نیش.
مولوی.
حق آن قدرت که بر تلوین ما
رحمتی کن ای امیر لونها.
مولوی.
جمله تلوینها ز ساعت خاسته ست
رست از تلوین که از ساعت برست.
مولوی.

تلوین. [ ت َل ْ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بالا خیابان است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 200 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

تلوین . [ ت َل ْ ] (ع مص ) رنگ دار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). رنگ دار کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). گوناگون کردن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) : از حسن تلوین و تزیین بجایی رسانیدند که هرکس که می دید انگشت تعجب در دندان می گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 422). || رنگ درآوردن غوره . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). آشکار گردیدن رسیدگی در غوره ٔ خرما. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). لون البسر (مجهولاً)؛ پدید گشت در آن بُسر آثار پختگی در رسیدگی . (ناظم الاطباء). || آشکار گردیدن پیری در موی سر. (از اقرب الموارد). || به اصطلاح اهل تصوف نام یکی از مقامات فقر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و آن مقام طلب و تفحص است از راه استقامت . (از تعریفات جرجانی ). گردیدن بنده است در احوال . و نزد اکثر تلوین مقام ناقصی است . و نزد ما کاملترین مقامات است و حال بنده در آن مدلول فرموده ٔ پروردگار است : «کل یوم هو فی شأن ». (از تعریفات جرجانی ). تلوین اشارت است به تقلب قلب میان کشف و احتجاب به سبب تناوب وتعاقب غیبت صفات و ظهور آن ، مادام که شخص از حد صفات نفس عبور نکرده باشد و به عالم صفات قلب نرسیده اورا صاحب تلوین نگویند، چه تلوین به جهت تعاقب احوال مختلف بود و مقید صفات نفس را صاحب حال نخوانند و ارباب کشف ذات از حد تلوین گذشته باشند و بمقام تمکین رسیده . (از نفایس الفنون در علم تصوف ) :
هر دمی شوری نیاوردی به پیش
برنیاوردی ز تلوین هاش نیش .

مولوی .


حق آن قدرت که بر تلوین ما
رحمتی کن ای امیر لونها.

مولوی .


جمله تلوینها ز ساعت خاسته ست
رست از تلوین که از ساعت برست .

مولوی .



تلوین . [ ت َل ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالا خیابان است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


فرهنگ عمید

۱. رنگ به رنگ کردن.
۲. گوناگون ساختن.
۳. غذاهای گوناگون حاضر کردن.
۴. اسلوب کلام را تغییر دادن و کلام متنوع آوردن.

دانشنامه عمومی

تلوین، روستایی از توابع بخش میامی شهرستان شاهرود در استان سمنان ایران است.
این روستا در دهستان نردین قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱٬۸۷۵ نفر (۴۹۹خانوار) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

تَلْوین
(در لغت به معنی رنگ به رنگ شدن و گوناگونی) اصطلاحی عرفانی که با توجه به معنیِ لغویِ آن پدید آمده است. صوفیان دیگرگون شدنِ دائمیِ احوالِ سالک در میان حال ها و مقام هایش را تلوین دانسته اند. اگرچه غالب مشایخ تلوین را موجبِ پراکندگی همت و نیروی سالک و از موانعِ سلوک دائمی و گرم دانسته اند، اما ابن عربی، با استشهاد به آیۀ ۲۹ سورۀ الرحمن، تلوین را از اخلاق الله دانسته، و نیز آن را اکمل مقامات خوانده است. صوفیان از چندین نوع تلوین سخن رانده اند.

پیشنهاد کاربران

التلوین در عربی به معنای رنگ کردن است


کلمات دیگر: