۱- ( مصدر ) بازی کردن بلهو و لعب مشغول شدن. ۲ - ( اسم ) بازی لعب . جمع : تلعبات .
تلعب
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(تَ لَ عُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) بازی کردن .
لغت نامه دهخدا
تلعب. [ ت َ ل َع ْ ع ُ ] ( ع مص ) بسیار بازی کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
کلمات دیگر: