(دَ ) (مص ل . ) نک بسیجیدن .
سیچیدن
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
سیچیدن. [ دَ ] ( مص )( از: سیچ ، سیج + یدن ، پسوند مصدری ) پهلوی «سچیدن » استاد هنینگ پس از ذکر «پسیچیدن » و ارتباط آن با سغدی «پتس یچ - پتسچ از پتی ساچایا» گوید: لازم است یادآور شویم «سیچیدن » از تحلیل غلط تلفظ خطای بسیچ «بیسچ » ناشی شده و در حقیقت وجود نداشته. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). مهیا ساختن. ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
تو بی رنج را رنج منمای هیچ
همه مردی و داد دادن بسیچ.
نباید درنگ اندر این کار هیچ.
تو بی رنج را رنج منمای هیچ
همه مردی و داد دادن بسیچ.
فردوسی.
بزودی بر این کار کردن بسیچ نباید درنگ اندر این کار هیچ.
فردوسی.
رجوع به سیجیدن شود.فرهنگ عمید
۱. بسیچیدن، بسیجیدن، مهیا ساختن، تهیه دیدن.
۲. نظم وترتیب دادن، سامان دادن.
۲. نظم وترتیب دادن، سامان دادن.
پیشنهاد کاربران
بسیجیدن = فراهمیدن، مهیا کردن.
سیچیدن = مرتب کردن، بسامانیدن.
سیچیدن = مرتب کردن، بسامانیدن.
کلمات دیگر: