کلمه جو
صفحه اصلی

تگل

فرهنگ فارسی

پارچه بود که بر جامه پاره بدوزند و آنرا پینه خوانند و به تازی رقعه خوانند .

فرهنگ معین

(تِ گَ ) (اِ. ) پینه ، تکه پارچه ای که با آن بخش پاره شدة جامه را دوزند.

لغت نامه دهخدا

تگل. [ ت َ گ َ ] ( اِ ) مرد نوجوان بود که هنوز خط نیاورده. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321 ). نوخواسته باشد که خطش تمام دمیده نبود. امرد نوخط. ( فرهنگ جهانگیری ). نوخواب دیده و نوخط بود. ( لغت فرس اسدی چ هرن چ دبیرسیاقی ص 130 ). آنرا گویند که هنوز خط تمام درنیاورده باشد. ( صحاح الفرس ، چ دکتر طاعتی ص 206 ) :
هر کجا ریدکی بود تگلم
هر کجا کالمی بود خصیم .
طیان مرغزی.

تگل. [ ت َ گ َ ] ( اِ ) قوچ جنگی. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( برهان ). رجوع به ماده قبل شود.

تگل. [ ت ِ گ َ ] ( اِ ) پارچه بود که بر جامه پاره بدوزند و آنرا پینه خوانند و به تازی رقعه خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ). پارچه و رقعه که بر جامه پینه کنند. ( برهان ). به کسر اول و گاف پارسی مفتوح وصله و پینه که بر جامه زنند. ( حواشی و تعلیقات فیه ما فیه چ فروزانفر ص 275 ) :
چو ریسمان شده ام زانکه سوزن هجرت
همی زند به قبای دلم هزار تگل.
مولوی ( از فرهنگ جهانگیری ).
فرعون ز فرعونی آمنت بجان گفته
بر خرقه جان دیده زایمان تگلی دیگر.
مولوی ( بنقل فروزانفر در فیه مافیه ص 276 ).

تگل . [ ت َ گ َ ] (اِ) قوچ جنگی . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (برهان ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.


تگل . [ ت َ گ َ ] (اِ) مرد نوجوان بود که هنوز خط نیاورده . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321). نوخواسته باشد که خطش تمام دمیده نبود. امرد نوخط. (فرهنگ جهانگیری ). نوخواب دیده و نوخط بود. (لغت فرس اسدی چ هرن چ دبیرسیاقی ص 130). آنرا گویند که هنوز خط تمام درنیاورده باشد. (صحاح الفرس ، چ دکتر طاعتی ص 206) :
هر کجا ریدکی بود تگلم
هر کجا کالمی بود خصیم .

طیان مرغزی .



تگل . [ ت ِ گ َ ] (اِ) پارچه بود که بر جامه ٔ پاره بدوزند و آنرا پینه خوانند و به تازی رقعه خوانند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). پارچه و رقعه که بر جامه پینه کنند. (برهان ). به کسر اول و گاف پارسی مفتوح وصله و پینه که بر جامه زنند. (حواشی و تعلیقات فیه ما فیه چ فروزانفر ص 275) :
چو ریسمان شده ام زانکه سوزن هجرت
همی زند به قبای دلم هزار تگل .

مولوی (از فرهنگ جهانگیری ).


فرعون ز فرعونی آمنت بجان گفته
بر خرقه ٔ جان دیده زایمان تگلی دیگر.

مولوی (بنقل فروزانفر در فیه مافیه ص 276).



فرهنگ عمید

تکۀ پارچه که بر پارگی جامه بدوزند، پینه: چو ریسمان شده ام زآنکه سوزن هجرت / همی زند به قبای دلم هزار تگل (مولوی: رشیدی: تگل ).

دانشنامه عمومی

تگل (به آلمانی: Berlin-Tegel) یک محله در آلمان است که در شهر برلین واقع شده است.
فهرست شهرهای آلمان
تگل ۳۳٬۴۱۷ نفر جمعیت دارد.


کلمات دیگر: