کلمه جو
صفحه اصلی

سیغ

فرهنگ فارسی

نغز، نیکو، خوب، یبا
( صفت ) نیکو نغز خوب .
آسان بگلو فرو بردن شراب

فرهنگ معین

(ص . ) نیکو، خوب .

لغت نامه دهخدا

سیغ. [ س َ ] (ع اِ) آن دو بچه را گویند که میان آنها دیگری نزاده باشد. (منتهی الارب ). بچه ای که پس از بچه ٔ بدون واسطه زائیده شده باشد و دیگری میان آنها نبود. (ناظم الاطباء).


سیغ. [ س َ ] (ع مص )آسان بگلو فروبردن شراب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


سیغ. [ س َ ] ( ع اِ ) آن دو بچه را گویند که میان آنها دیگری نزاده باشد. ( منتهی الارب ). بچه ای که پس از بچه بدون واسطه زائیده شده باشد و دیگری میان آنها نبود. ( ناظم الاطباء ).

سیغ. [ س َ ] ( ع مص )آسان بگلو فروبردن شراب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

سیغ. ( ص ) خوب. نیکو. نغز. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ). برابر است با سخ. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ) :
برمکن برقع از آن رخسار سیغ
تا برآید آفتاب از زیر میغ.
عنصری.
|| ( اِ ) یک دسته از مردم. || یک دسته سپاهیان. || جماعت. || خانه ای که دارای چند دریچه باشد. ( ناظم الاطباء ).

سیغ. (ص ) خوب . نیکو. نغز. (برهان ) (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). برابر است با سخ . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) :
برمکن برقع از آن رخسار سیغ
تا برآید آفتاب از زیر میغ.

عنصری .


|| (اِ) یک دسته از مردم . || یک دسته سپاهیان . || جماعت . || خانه ای که دارای چند دریچه باشد. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

نغز، نیکو، خوب، زیبا: برفکن برقع از آن رخسار سیغ / تا برآید آفتاب از زیر میغ (عنصری: ۳۷۰ ).

جدول کلمات

نیکو, نغز


کلمات دیگر: