تند، سرتیز، پیکانی، تیر مانند، تیردار، سهمی
پیکانی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
ویژگی بخش یا اندامی سهگوش شبیه به سر پیکان با تورفتگی عمیق در قاعده که لَپهای آن به طرف خارج متمایل نباشد متـ . پیکانیشکل sagittiform, arrow-shaped
( صفت ) ۱- منسوب به پیکان . ۲- نوعی از لعل بر شکل و هیات پیکان : درون پرد. گل غنچه بین که میسازد ز بهر دید. خصم تو لعل پیکانی . ( حافظ قزوینی ) ۳- نوعی فیروزه. ۴- نوعی نوشا در بر شکل و هیات پیکان : گر سرمه کشد روزی بر چشم حسود او هر ذر. آن گردد نوشا در پیکانی . ( سیف اسفرنگی ) ۵ - نوعی لاله . ۶ - قسمی انگور.
فرهنگ معین
( ~. ) (ص نسب . ) نوعی از لعل به شکل پیکان .
لغت نامه دهخدا
پیکانی. [ پ َ / پ ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به پیکان. || نوعی از لعل و یاقوت و الماس و بعضی فیروزه نوشته اند. ( آنندراج ). نوعی از لعل فیروزه.و آنرا لعل پیکانی و فیروزه پیکانی گویند. ( برهان ). جنسی از لعل و قسمی از یاقوت. ( غیاث ) :
بخون ساده ماند اشک و خاک سوده دارد رخ
مگر رخ لعل پیکان است و اشکم لعل پیکانی.
بچشم خصم تو در لعلهای پیکانی.
نوک تیر غمزه را چون لعل پیکانی کند.
گر سرمه کشد روزی در چشم حسود او
هر ذره آن گردد نوشادر پیکانی.
بخون ساده ماند اشک و خاک سوده دارد رخ
مگر رخ لعل پیکان است و اشکم لعل پیکانی.
خاقانی.
ز تاب خشم تو پیکانهای لعل شودبچشم خصم تو در لعلهای پیکانی.
خلاق المعانی.
جزع سرمست تو درخون دل من هر زمان نوک تیر غمزه را چون لعل پیکانی کند.
شمس طبسی.
|| نوعی از گل و لاله. ( آنندراج ). || جنسی از نوشادر است که برشکل و هیأت پیکان واقع میشود و آنرا نوشادر پیکانی گویند. ( برهان ) : گر سرمه کشد روزی در چشم حسود او
هر ذره آن گردد نوشادر پیکانی.
سیف اسفرنگی.
|| قسمی انگور.فرهنگ عمید
ویژگی نوعی لعل و فیروزه، به شکل پیکان.
فرهنگستان زبان و ادب
{sagittate} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی سه گوش شبیه به سر پیکان با تورفتگی عمیق در قاعده که لَپ های آن به طرف خارج متمایل نباشد
متـ . پیکانی شکل sagittiform, arrow-shaped
کلمات دیگر: