مترادف مزجات : اندک، قلیل، کم، ناچیز، کم ارزش
مزجات
مترادف مزجات : اندک، قلیل، کم، ناچیز، کم ارزش
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
کمارزش
اندک، قلیل، کم، ناچیز
۱. اندک، قلیل، کم، ناچیز
۲. کمارزش
فرهنگ فارسی
مونث مزجی، چی کم، اندک، بی قدر، پست و بد
( اسم ) اندک و بی اعتبار کم و پست . یا بضاعت مزجات . ۱ - متاع قلیل کالای اندک . - علم اندک معرفت قلیل .
( اسم ) اندک و بی اعتبار کم و پست . یا بضاعت مزجات . ۱ - متاع قلیل کالای اندک . - علم اندک معرفت قلیل .
فرهنگ معین
(مَ ) [ ع . مزجاة ] (اِ. ) چیز اندک و کم .
لغت نامه دهخدا
مزجات. [ م ُ ] ( از ع ، ص ) مؤنث مُزجی ̍. چیز اندک وبی قدر. ( ناظم الاطباء ). اندک و بی اعتبار. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). کم. ناچیز. قلیل. پست. ناقابل. اسم مفعول از ازجاء، به معنی چیزی به سهولت از جای به جای بردن. چون متاع قلیل به سهولت از جای به جای برده می شود لهذا متاع قلیل را بضاعت مزجات گویند. ( از آنندراج ). برتقدیری از ازجاء باشد که باب افعال است. در اصل مزجیه بوده و بر وزن مکرمه حرف یاء به جهت فتح ماقبل الف گشته مزجات گردید چون که لفظ بضاعت به سبب وجود تاء مؤنث لفظی است لهذا لفظ او را به مزجات که صیغه مؤنث است ، صفت آوردند. ( غیاث ) ( فرهنگ نظام ).
- بضاعت مزجات ؛ بضاعتی اندک. ( مهذب الاسماء ). که به کمال خویش نرسیده است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : و بضاعت مزجات به حضرت عزیز آورده... ( گلستان ).
ما را بجز تو در همه عالم عزیز نیست
گر رد کنی بضاعت مزجات ور قبول.
مزجاة. [ م ُ ] ( ع ص ) مزجات. مؤنث مُزجی. چیز اندک. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ): بضاعة مزجاة؛ أی قلیلةٌ. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). مؤنث مُزجی ̍. یعنی چیز اندک و بی قدر. ( ناظم الاطباء ) : فالبضاعة بین أهل العلم مزجاة. ( مقدمه ابن خلدون ص 7 ). و رجوع به مزجات و مزجاه شود.
- بضاعت مزجات ؛ بضاعتی اندک. ( مهذب الاسماء ). که به کمال خویش نرسیده است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : و بضاعت مزجات به حضرت عزیز آورده... ( گلستان ).
ما را بجز تو در همه عالم عزیز نیست
گر رد کنی بضاعت مزجات ور قبول.
سعدی.
|| رانده یعنی اندک. ( ترجمان علامه جرجانی ص 84 ). || سخیف. سخیفه. ترهات. لاطائل. بیهوده. بی مصرف. یسیر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).مزجاة. [ م ُ ] ( ع ص ) مزجات. مؤنث مُزجی. چیز اندک. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ): بضاعة مزجاة؛ أی قلیلةٌ. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). مؤنث مُزجی ̍. یعنی چیز اندک و بی قدر. ( ناظم الاطباء ) : فالبضاعة بین أهل العلم مزجاة. ( مقدمه ابن خلدون ص 7 ). و رجوع به مزجات و مزجاه شود.
مزجات . [ م ُ ] (از ع ، ص ) مؤنث مُزجی ̍. چیز اندک وبی قدر. (ناظم الاطباء). اندک و بی اعتبار. (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). کم . ناچیز. قلیل . پست . ناقابل . اسم مفعول از ازجاء، به معنی چیزی به سهولت از جای به جای بردن . چون متاع قلیل به سهولت از جای به جای برده می شود لهذا متاع قلیل را بضاعت مزجات گویند. (از آنندراج ). برتقدیری از ازجاء باشد که باب افعال است . در اصل مزجیه بوده و بر وزن مکرمه حرف یاء به جهت فتح ماقبل الف گشته مزجات گردید چون که لفظ بضاعت به سبب وجود تاء مؤنث لفظی است لهذا لفظ او را به مزجات که صیغه ٔ مؤنث است ، صفت آوردند. (غیاث ) (فرهنگ نظام ).
- بضاعت مزجات ؛ بضاعتی اندک . (مهذب الاسماء). که به کمال خویش نرسیده است . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و بضاعت مزجات به حضرت عزیز آورده ... (گلستان ).
ما را بجز تو در همه عالم عزیز نیست
گر رد کنی بضاعت مزجات ور قبول .
|| رانده یعنی اندک . (ترجمان علامه جرجانی ص 84). || سخیف . سخیفه . ترهات . لاطائل . بیهوده . بی مصرف . یسیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- بضاعت مزجات ؛ بضاعتی اندک . (مهذب الاسماء). که به کمال خویش نرسیده است . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و بضاعت مزجات به حضرت عزیز آورده ... (گلستان ).
ما را بجز تو در همه عالم عزیز نیست
گر رد کنی بضاعت مزجات ور قبول .
سعدی .
|| رانده یعنی اندک . (ترجمان علامه جرجانی ص 84). || سخیف . سخیفه . ترهات . لاطائل . بیهوده . بی مصرف . یسیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فرهنگ عمید
۱. چیز کم، اندک.
۲. بی قدر، پست و بد.
۲. بی قدر، پست و بد.
کلمات دیگر: