producing, something new
استحداث
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
نو آوردن، نوپیداکردن، نوخواستن، نوکردن
( مصدر ) ۱ - تازه یافتن . ۲ - نو آوردن نو پدید کردن . جمع استحداث
( مصدر ) ۱ - تازه یافتن . ۲ - نو آوردن نو پدید کردن . جمع استحداث
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - تازه پیدا کردن . ۲ - نوآوردن . ج . استحداثات .
لغت نامه دهخدا
استحداث. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) نو گرفتن. ( تفلیسی ). نو آوردن. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). نو یافتن. ( منتهی الارب ). نو کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). نو پیدا کردن. ( وطواط ).
کلمات دیگر: