کلمه جو
صفحه اصلی

اسطار

فرهنگ فارسی

جمع سطر
سخن پریشان و بیهوده

لغت نامه دهخدا

اسطار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سطر، بمعنی خط و رسته ٔ هر چیز.


اسطار. [ اِ ] (ع اِ) سخن پریشان و بیهوده . || افسانه . ج ، اساطیر.


اسطار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ سطر، بمعنی خط و رسته هر چیز.

اسطار. [ اِ ] ( ع مص ) درگذشتن از سطری : اسطر اسمی ؛ درگذشت از سطری که در آن نام من است. ( از منتهی الارب ). || خطای سطر کردن در قرائت : اسطر فلان فی قرأته ؛ خطای سطر کرد در قرائت خود. ( منتهی الارب ). خطا کردن در قرائت. اخطاء.

اسطار. [ اِ ] ( ع اِ ) سخن پریشان و بیهوده. || افسانه. ج ، اساطیر.

اسطار. [ اِ ] (ع مص ) درگذشتن از سطری : اسطر اسمی ؛ درگذشت از سطری که در آن نام من است . (از منتهی الارب ). || خطای سطر کردن در قرائت : اسطر فلان فی قرأته ؛ خطای سطر کرد در قرائت خود. (منتهی الارب ). خطا کردن در قرائت . اخطاء.


فرهنگ عمید

= سطر

سطر#NAME?



کلمات دیگر: