کلمه جو
صفحه اصلی

مزاولت

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بکاری اشتغال ورزیدن . ۲ - ممارست کردن در کاری ورزیدن . ۳ - اراد. کاری کردن . ۴ - ( اسم ) اشتغال بکاری . ۵ - ممارست .
اشتغال ورزیدن در کاری

فرهنگ معین

(مُ وِ لَ ) [ ع . مزاولة ] (مص ل . ) به کاری اشتغال ورزیدن .

لغت نامه دهخدا

مزاولت. [ م ُ وَ ل َ ] ( از ع ، مص ) اشتغال ورزیدن در کاری و مروسیدن و رنج کشیدن در آن و اراده کاری کردن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مزاولة. کوشش در چیزی و رسیدن به کار. ( ناظم الاطباء ). خو کردن به کاری. عادت کردن به چیزی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : شرف مردی را بدان توان شناخت که از ملابست اعمال دون و مزاولت امور حقیره اجتناب نماید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا منسوب به جالینوس ).

مزاولة. [ م ُ وَ ل َ ] ( ع مص ) اشتغال ورزیدن در کاری مروسیدن و رنج کشیدن در آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). با چیزی واکوشیدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ). زِوال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) || با کسی واکوشیدن. ( دهار ). || اراده کاری کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).و رجوع به مزاولت و مزاوله شود. یقال : زاوله مزاولةو زوالا؛ أی عالجه و حاوله و طالبه. ( ناظم الاطباء ). || چیزی را با چیزی قرین کردن. ( غیاث ).

مزاولت . [ م ُ وَ ل َ ] (از ع ، مص ) اشتغال ورزیدن در کاری و مروسیدن و رنج کشیدن در آن و اراده ٔ کاری کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مزاولة. کوشش در چیزی و رسیدن به کار. (ناظم الاطباء). خو کردن به کاری . عادت کردن به چیزی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شرف مردی را بدان توان شناخت که از ملابست اعمال دون و مزاولت امور حقیره اجتناب نماید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا منسوب به جالینوس ).


فرهنگ عمید

۱. اشتغال به کاری داشتن.
۲. ممارست در کاری.


کلمات دیگر: