کلمه جو
صفحه اصلی

بصرا

لغت نامه دهخدا

بصرا. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان جلال ازرک بخش مرکزی شهرستان بابل. سکنه آن 285تن. آب آن از رودخانه کاری. محصول آنجا برنج ، کنف و مختصری غلات ، نیشکر. شغل اهالی آن زراعت. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ). و رجوع به سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو چ 1342 هَ. ق. قاهره ص 118 شود.

بصرا. [ ب ُ ] ( اِخ ) یکی از شهرهای جانب شرقی دجله که تا بغداد ده فرسنگ فاصله داشته وبر اثر تغییر مسیر دجله از آبادی بدور مانده است. رجوع به جغرافیای سرزمینهای خلافت شرقی ، و بصری شود.

بصرا. [ ب ُ ص َ ] ( ع ص ، را ) ج ِ بصیر. ( از ناظم الاطباء ). بینا و نابینا از لغات اضداد است. ( آنندراج ). بینندگان. ( مؤیدالفضلاء ). بینایان. روشن بینان. روشن دلان :
گر عادلی از طاعت بگذار حق رزق
بنگر به بصیرت که درین ره بصرااند.
ناصرخسرو.

بصرا. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جلال ازرک بخش مرکزی شهرستان بابل . سکنه ٔ آن 285تن . آب آن از رودخانه ٔ کاری . محصول آنجا برنج ، کنف و مختصری غلات ، نیشکر. شغل اهالی آن زراعت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو چ 1342 هَ . ق . قاهره ص 118 شود.


بصرا. [ ب ُ ] (اِخ ) یکی از شهرهای جانب شرقی دجله که تا بغداد ده فرسنگ فاصله داشته وبر اثر تغییر مسیر دجله از آبادی بدور مانده است . رجوع به جغرافیای سرزمینهای خلافت شرقی ، و بصری شود.


بصرا. [ ب ُ ص َ ] (ع ص ، را) ج ِ بصیر. (از ناظم الاطباء). بینا و نابینا از لغات اضداد است . (آنندراج ). بینندگان . (مؤیدالفضلاء). بینایان . روشن بینان . روشن دلان :
گر عادلی از طاعت بگذار حق رزق
بنگر به بصیرت که درین ره بصرااند.

ناصرخسرو.



فرهنگ عمید

= بصیر

بصیر#NAME?



کلمات دیگر: