سرباز مزدور , ادم اجير , پولکي
مرتزق
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) مرسوم گیرنده مرسوم دار وظیفهدار .
فرهنگ معین
(مُ تَ زَ ) [ ع . ] (اِمف . ) هرچیز که از آن روزی خورند.
لغت نامه دهخدا
مرتزق. [ م ُ ت َ زَ ] ( ع ص ، اِ ) هر چیز که ازآن نفع بردارند. ( منتهی الارب ). هر چیزی که بدان منتفع شوند. ( از اقرب الموارد ). رزق. روزی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || آنکه از قوت و غذا و جز آن بهره مند شود. ( از متن اللغة ). روزی خوار. جیره خوار. روزی مند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به مرتزِق شود.
مرتزق. [ م ُ ت َ زِ ] ( ع ص ) مرسوم گیرنده. روزی یابنده. ( آنندراج ). || وظیفه دار. مرسوم دار. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). علوفه دار. ( ناظم الاطباء ). نعت فاعلی است از ارتزاق. رجوع به ارتزاق شود.
مرتزق. [ م ُ ت َ زِ ] ( ع ص ) مرسوم گیرنده. روزی یابنده. ( آنندراج ). || وظیفه دار. مرسوم دار. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). علوفه دار. ( ناظم الاطباء ). نعت فاعلی است از ارتزاق. رجوع به ارتزاق شود.
مرتزق . [ م ُ ت َ زَ ] (ع ص ، اِ) هر چیز که ازآن نفع بردارند. (منتهی الارب ). هر چیزی که بدان منتفع شوند. (از اقرب الموارد). رزق . روزی . (یادداشت مرحوم دهخدا). || آنکه از قوت و غذا و جز آن بهره مند شود. (از متن اللغة). روزی خوار. جیره خوار. روزی مند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مرتزِق شود.
مرتزق . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) مرسوم گیرنده . روزی یابنده . (آنندراج ). || وظیفه دار. مرسوم دار. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). علوفه دار. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتزاق . رجوع به ارتزاق شود.
کلمات دیگر: