به بندگى كشاندن , به خوارى كشاندن , به بردگى كشيدن استثمار كردن , بهرهكشى كردن , استعمار انسانها
استعباد
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
بندگی خواستن، به بندگی گرفتن، کسی رابنده خودساختن، مانندبنده گردانیدن
استعجاب ۱ - ( مصدر ) شگفت کردن شگفتی نمودن عجیب شمردن در شگفت شدن بشگفت آمدن . ۲ - ( اسم ) شگفتی تعجب .
استعجاب ۱ - ( مصدر ) شگفت کردن شگفتی نمودن عجیب شمردن در شگفت شدن بشگفت آمدن . ۲ - ( اسم ) شگفتی تعجب .
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) کسی را بندة خود ساختن ، مانند بنده گردانیدن .
لغت نامه دهخدا
استعباد. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) به بندگی گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). تعبید. || مانند بنده گردانیدن. ( منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
به کسی را بندۀ خود کردن، به بندگی گرفتن.
کلمات دیگر: