( هزار رنگ بر آمدن ) بچندین طور خود را آراستن
هزاررنگ برامدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( هزاررنگ برآمدن ) هزاررنگ برآمدن. [ هََ / هَِ زارْ، رَ ب َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) به چندین طور خود را آراستن. ( ناظم الاطباء ) :
هزاررنگ برآمد به پیش روی تو گل
ولی نشد که تواند نمود رنگ تو را.
هزاررنگ برآمد به پیش روی تو گل
ولی نشد که تواند نمود رنگ تو را.
محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: