کلمه جو
صفحه اصلی

اسرشتن

لغت نامه دهخدا

اسرشتن. [ اِ رِ ت َ ] ( مص ) سرشتن :
جسمشان را هم ز نور اسرشته اند
تا ز روح و از ملک بگذشته اند.
مولوی.
رجوع بسرشتن شود.

فرهنگ عمید

= سرشتن

سرشتن#NAME?



کلمات دیگر: