کلمه جو
صفحه اصلی

درز گرفتن

فارسی به انگلیسی

to seam up, to take in, to cut short

فارسی به عربی

حشیة , فتحة

مترادف و متضاد

caulk (فعل)
مسدود کردن، بتونه گیری کردن، زیرپوش سازی کردن، درز گرفتن، اب بندی کردن، نعل زدن، بتونه کاری کردن، شکاف و سوراخ چیزی را گرفتن، چرت زدن

chink (فعل)
درز گرفتن، خنده کردن، درز پیدا کردن، شکافتن، طنین انداختن

calk (فعل)
مسدود کردن، بتونه گیری کردن، زیرپوش سازی کردن، درز گرفتن، اب بندی کردن، نعل زدن، کپیه کردن، بتونه کاری کردن، شکاف و سوراخ چیزی را گرفتن، با نعل یا لگد اسب مجروح شدن

seam (فعل)
بهم پیوستن، درز گرفتن، دوختن، درز دادن، به وسیله درزگیری بهم متصل کردن

sew up (فعل)
درز گرفتن، دوختن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) درز گرفتن کلام سخن را کوتاه کردن .

فرهنگ معین

( ~. گِ رِ تَ )(مص م . ) ۱ - دوختن شکاف جامه . ۲ - (عا. ) کوتاه کردن سخن برای جلوگیری از فاش شدن رازی .

لغت نامه دهخدا

درز گرفتن. [ دَ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) دوختن. || قسمتی از پارچه را روی هم نهادن و بدرازا دوختن بقصد کاستن از عرض آن همچنان که دو کنار جامه را. || درز گرفتن مطلبی یا کلامی یا کمر چیزی ؛ کوتاه کردن گفتگوی آن. به اختصار آن کوشیدن. به کوتاهی آن پرداختن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). کوتاه آمدن در سخن و مطلبی را سربسته و ابتر گذاشتن برای احتراز از ملال شنوندگان یا علل دیگر. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).

پیشنهاد کاربران

کوک زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) دو پاره جامه را بهم پیوند کردن به طریق استعجال تا در دوختن کم و زیاده نشود. ( آنندراج ) . بخیه زدن با دست در روی پارچه و جامه. ( از فرهنگ فارسی معین ) . با بخیه های خرد دوزند. با بخیه های دورادور دوختن بار اول را. جامه را با بخیه های درشت دوختن. شَمج. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
خس بود در لفظ تازی کوک و اندر شاعری
کوک زن بر سوزنی گر خوش نراند لفظ خس .
سوزنی.


کلمات دیگر: