کلمه جو
صفحه اصلی

درغم

فرهنگ فارسی

نام موضعی که آنجا شراب خوب می شود و شراب درغمی منسوب بدانجاست
یکی از روستاهای سمرقند که انگور و شراب آن معروف بوده .
( اسم ) نغمه و نوایی است از موسیقی که در حالت غم شنونده نوازند تا وی از غم بیرون آید .

فرهنگ معین

(دَ غَ )(اِ. )نام نوایی از آهنگ های موسیقی قدیم .

لغت نامه دهخدا

درغم. [ دَ غ َ ] ( اِ مرکب ) نام نغمه ای باشد از موسیقی که شنیدن آن غم و الم از دل بیرون کند، و معنی ترکیبی آن دراندوه باشد. ( برهان ). نام پرده ای است از موسیقی که هرچند کسی را غم و اندوه فروگرفته باشد بمجرد شنیدن آن به شادی مبدل گردد. ( جهانگیری ) :
چنان مستغرقم در غم که مطرب
اگر درغم سراید غم فزاید.
بوسلیک.

درغم. [ دَ غ َ ] ( اِخ ) نام موضعی که آنجا شراب خوب می شود، و شراب درغمی منسوب بدانجاست. ( برهان ). نام ناحیه و شهری است از اعمال سمرقند و مشتمل بر چند پارچه ده پیوسته از اعمال مایَمُرْغ سمرقند. ( از معجم البلدان ) ( از مراصدالاطلاع ) :
تا سوی درغم نشاط کرد و خرامید
شد در غم بسته بر حوالی درغم.
سوزنی.
همیشه تا شود از تاب سیر خسرو انجم
همیشه تا بود از عکس جام باده درغم.
امامی هروی.

درغم . [ دَ غ َ ] (اِ مرکب ) نام نغمه ای باشد از موسیقی که شنیدن آن غم و الم از دل بیرون کند، و معنی ترکیبی آن دراندوه باشد. (برهان ). نام پرده ای است از موسیقی که هرچند کسی را غم و اندوه فروگرفته باشد بمجرد شنیدن آن به شادی مبدل گردد. (جهانگیری ) :
چنان مستغرقم در غم که مطرب
اگر درغم سراید غم فزاید.

بوسلیک .



درغم . [ دَ غ َ ] (اِخ ) نام موضعی که آنجا شراب خوب می شود، و شراب درغمی منسوب بدانجاست . (برهان ). نام ناحیه و شهری است از اعمال سمرقند و مشتمل بر چند پارچه ده پیوسته از اعمال مایَمُرْغ سمرقند. (از معجم البلدان ) (از مراصدالاطلاع ) :
تا سوی درغم نشاط کرد و خرامید
شد در غم بسته بر حوالی درغم .

سوزنی .


همیشه تا شود از تاب سیر خسرو انجم
همیشه تا بود از عکس جام باده ٔ درغم .

امامی هروی .



فرهنگ عمید

از الحان قدیم ایرانی: چنان مستغرقم در غم که مطرب / اگر در غم سراید غم فزاید (ابوسلیک: شاعران بی دیوان: ۶ ).


کلمات دیگر: