کلمه جو
صفحه اصلی

بازور

فارسی به انگلیسی

strongly

فارسی به عربی

باستخدام القوّة

فرهنگ اسم ها

اسم: بازور (دختر) (کردی)
معنی: نام پرندةایی کوچک خاکستری رنگ ( نگارش کردی

مترادف و متضاد

pushy (صفت)
بازور، تحمیل کنننده

فرهنگ فارسی

( صفت ) باقوت با نیرو نیرومند .
جادوگر تورانی

لغت نامه دهخدا

بازور. ( اِخ ) جادوگر تورانی که در سپاه افراسیاب بود. ( ناظم الاطباء ). در قصه های شهنامه گفته جادوگری بوده از توران و به دست رهام بن گودرز کشته شد. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). نام جادوگری است. ( شرفنامه منیری ). نام جادوگری بوده از توران که به سحر و جادو لشکر ایران را شکست داد و عاقبت بردست رهام بن گودرز کشته شد. ( برهان قاطع ). نام جادوگری که در زمان فرماندهی طوس لشکر ایران را با جادو هلاک کرد و رهام بن گودرز او رادر کوهی یافته بکشت. ( شعوری ج 1 ص 161 ) :
ز ترکان یکی بود بازور نام
به افسون به هر جای گستردکام
بیامد یکی مرد پنهان پژوه
به رهام بنمود ز انگشت کوه
که بازور جادوی نستوه شد
به افسون و تنبل در آن کوه شد.
فردوسی ( از جهانگیری ) ( از شعوری ).

دانشنامه عمومی

بازور، در شاهنامه نام یک جادوگر تورانی است که تمامی فوت و فن های جادوگری را آموخته بود و فرد نادرست و بدکاری محسوب می شد. در جریان جنگی از جنگ های ایران و توران، پیران از بازور خواست که بر فراز ستیغ کوه رفته و به سمت ایرانیان، برف و سرما بفرستد.
پارسی نگاشتهٔ شاهنامه، نگارش: فرانک دوانلو، انتشارات آهنگ قلم، چاپ سوم، ۱۳۸۷ (با اندکی تغییر)
بازور با مهارت جادویی که می دانست، چنان کرد و با ریزش برف و سرما بر فراز سپاه ایران، در این سپاه وحشت افتاد و نزدیک بود که کار با شکست ایرانیان خاتمه یابد. امّا در این میان، مردی دانش پژوه در سپاه ایران، تدبیری اندیشید و جایگاه بازور یا محل اختفای وی را در قله کوه را پیدا کرد. آنگاه مرد دانش پژوه، جایگاه بازور افسونگر را به رهام، دلاور مرد سپاه ایران نشان داد.
رُهام به سراغ بازور رفت و به یک ضربت شمشیر بازوی بازور را که با آن افسونگری می کرد، بُرید و بدینسان جادوی او را باطل و بی حاصل نمود. حکیم فردوسی در شاهنامه، شرح افسونگری بازور را چنین آغاز می کند:


کلمات دیگر: